خانه / جشنواره / در پناه امام رضا

در پناه امام رضا

*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*
https://chat.whatsapp.com/Kzj9MlESuuBLFH4VLhzIA8
*{آموزه ها و عبرت های داستان ها}*

*💙 پناه بی پناهان*

*✍️حضرت آیت الله آقای حاج سیّد احمد فقیه امامی فرمودند: سال ۱۳۵۷ شمسی تازه از زندان ساواک آزاد شده بودم که با حضرت آیت الله آقای حاج شیخ مهدی فقیه ایمانی عازم مشهدالرضا علیه السلام شدیم در فرودگاه اصفهان دیدم یک مردی است هر کجا ما می‌رویم همراه ما می‌آید. سوار هواپیما شدیم. پرواز از اصفهان به تهران بود و پس از چند ساعت معطلی در فرودگاه از تهران به مشهد پرواز داشتیم. وقتی رسیدیم تهران، آن آقا جلو آمد سلام و احوالپرسی کرد و گفت:«آقایان شما عازم مشهد هستید؟»*
*گفتیم:«بله»*
*✍🏻گفت:«ممکن است خواهش کنم این چند ساعت تا پرواز مشهد را به منزل ما برای رفع خستگی و پذیرایی تشریف بیاورید، من سر موقع شما را به فرودگاه می‌رسانم.»*
*✍🏻گفتیم:«از لطف شما ممنونیم ما همین جا می‌مانیم تا پرواز انجام شود.» ما را قسم داد به جان مقدّس علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) که دعوت مرا بپذیرید. تسلیم خواسته او شدیم و به منزل او رفتیم. پذیرایی گرمی کرد و در ضمن گفت:*
*«آقایان اگر می‌خواهید بدانید چرا این قدر اصرار داشتم به منزل من بیایید به این جهت است که من با حضرت رضا (علیه السلام) عهد کرده‌ام هر کجا زائرین حضرت را دیدم هر خدمتی از دستم بر می‌آید به نحو احسن و شایسته برای آنها انجام دهم، و این عهد و پیمان از این جهت است که من در کودکی ۸ ساله بودم که پدرم را از دست دادم. مادرم پس از مدتی ازدواج کرد و متأسفانه ناپدری حرمت این بچّه یتیم را نگه نمی داشت و مرتب اذیّتم می‌کرد. ۱٠ ساله بودم که یک روز سیلی محکمی به من زد و گفت:«چرا تو دست از سر ما بر نمی داری برو دنبال کار و زندگی خودت!» دیگر طاقت نیاوردم و از منزل خارج شدم. خانه ما در یکی از روستاهای نزدیک تهران بود. راه تهران را در پیش گرفتم حالا نمی دانستم کجا بروم و چه کنم! فقط می‌دانستم دیگر نباید به این خانه برگردم چون هیچ جایگاهی در آنجا برای من نبود. همین طور که به طرف تهران می‌آمدم و غریبی و تنهایی خود را به نظر می‌آوردم سخت سینه‌ام تنگ و اشک از چشمانم سرازیر می‌شد. در همین حال یادم آمد مادرم همیشه پس از نماز رو می‌کرد به جانب خراسان و می‌گفت: «السلام علیکَ ایها الامام الغریب» من با دلی شکسته و از همه جا مأیوس گفتم:«ای امام غریب! منِ غریب را دریابید. غریبم، کمکم کنید، دست مرا بگیرید، کسی را ندارم.» مشغول طی راه بودم که یک ماشین ایستاد و گفت:«پسرجان! کجا می‌خواهی بروی؟»*
*✍🏻گفتم:«نمی دانم.» دیدم آقای راننده سرش را گذاشت روی فرمان ماشین و شروع کرد به گریه کردن. با خود گفتم دیگر این مرد چرا گریه می‌کند؟! آن مرد درِ ماشین را باز کرد و گفت:«پسرجان سوار شو!» من سوار شدم.*
*✍🏻گفت:«تو کیستی؟ از کجا آمده ای؟» جریان خود را برای او گفتم. او که داشت مرتب اشک می‌ریخت گفت: «پسرجان! نگران نباش من ساعتی قبل در منزل خوابیده بودم در عالم رؤیا حضرت رضا (علیه السلام) تو را به من نشان دادند و آدرس این محل را نیز دادند و فرمودند:«این کودک، یتیم است و بی پناه. به من پناه آورده. من او را به دست تو می‌سپارم مثل فرزندان خود از او مراقبت کن!» پسرم ناراحت نباش! اگر بابا نداری من به جای پدر تو، همسرم مادر تو، پسران و دخترانم همانند برادر و خواهران تو هستند.» او در نهایت دلجویی و احترام مرا به منزلش برد به اهل خانه معرفی کرد و از همه آنان خواست همیشه با نهایت مهربانی و عطوفت و رأفت با من رفتار کنند از این پس همه خانواده او با من در نهایت محبت و رأفت زندگی و رفتار می‌کردند. مرا به مدرسه‌ فرستاد و درس خواندم. اوقات من به خوبی می‌گذشت و دیگر بزرگ شده بودم. حدود ۲۰ سال داشتم که به من گفت: «پسرم! تو دیگر برای خود مردی شده ای و باید ازدواج کنی، هر دختری را انتخاب کنی به همسریت در می‌آورم اما چون نمی خواهم از خانواده ما جدا شوی اگر مایل باشی یکی از دختران خود را به عقد تو در آورم. من خجالت کشیدم و سرم را پائین انداختم و با موافقت خود با دختر آن مرد بزرگوار ازدواج کردم.»*
*✍🏻روزی که خواستیم عقد و ازدواج خود را در دفتر اسناد رسمی ثبت کنیم نیمی از اموال خود را به نام من کرد و گفت: « حالا برو دنبال کار و زندگی خود! » همان جمله ای که چند سال قبل آن ناپدری نامهربان به من گفته بود این مرد مؤمن و مورد عنایت حضرت رضا (علیه* *السلام) هم همان جمله را گفت امّا با تفاوتِ از زمین تا آسمان! به هر حال با راهنمایی آن مرد عزیز و بزرگوار در بازار تهران صاحب مغازه و مشغول کسب و کار گردیدم تا اینکه زلزله طبس اتفاق افتاد. من با عده ای از بازاریان تهران، برای امدادرسانی و کمک به زلزله زدگان وارد طبس شدیم. زلزله خیلی عظیم بود و بیش از ۲۵۰۰۰ کشته و مجروح به جای گذاشته بود. روزها در بخشی از طبس که مشغول ساخت و ساز بودند کمک رسانی می‌کردیم. یک روز شلنگ آب را روی آهک‌ها گرفته بودم و چون وارد نبودم که باید فاصله بگیرم و یا لااقل چشمانم را بپوشانم که آسیب نبیند ناگهان قطعه آهکی جوش آورد و به صورت من اصابت کرد. فوراً مرا به درمانگاه صحرایی بردند. گفتند: «از دست ما هیچ کاری ساخته نیست، باید او را به تهران برسانید. که البته آنجا هم بعید است بتوانند کاری انجام دهند و این بیمار با این شرایط که چشمان او نابینا شده است باید به خارج از کشور اعزام شود.» تا دیدم دوستان می‌خواهند مرا به تهران برسانند. گفتم:«رفقا از طبس تا مشهد امام رضا (علیه السلام) ۶۰۰ کیلومتر راه است، مرا تهران نبرید بلکه به آستان مقدّس امام رئوف (علیه السلام) ببرید!» با اصرارِ من مرا به مشهد بردند. گفتم:«فقط دست مرا به ضریح برسانید!» تا دستم رسید به ضریح مطهّر امام رضا (علیه السلام) عرض کردم:«آقا! من همان بچه یتیم هستم که شما پناهم دادید، حالا بروم چشمانم را از خارجی‌ها بگیرم در حالی که خانواده من می‌دانند همه چیز من، از عنایت شما است لطف بفرمایید چشمانم را شفا دهید!» در همان لحظه برقی جستن کرد و همان جا چشمانم نورانی شد. اول چیزی که بعد از این حادثه مشاهده کردم ضریح نورانی آقا و مولایم بود.»*

*من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج*
*شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج*

*بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز*
*تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج*
*دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب*
*درد من و دوای تو یا ثامن الحجج [۱]*
*✍🏻«من با حضرت رضا (علیه السلام) پیمان بستم هر وقت و هرکجا زوار حضرت را دیدم در خدمتگزاری آنان کوشا باشم. بنابراین، علّت اصرار من به شما از این جهت بود که من در خدمتگزاری کوتاهی نکرده باشم.»*

*✍🏻خداوند متعال زیارت، عنایت و شفاعت آن حضرت را در دنیا و آخرت نصیب ما بفرماید.*

*۱- شاعر: استاد مؤیّد خراسانی*

*📚خاطراتی آموزنده و ماندگار – علی رضا مهرپرور – صفحه ۱۹ (با مقداری ویرایش)*

💚الإمام الرضا علیه السلام ـ فی صِفَهِ الإِمامِ ـ : *الإِمامُ الأَنیسُ الرَّفیقُ وَالوالِدُ الشَّفیقُ وَالأَخُ الشَّقیقُ ، وَالاُمُّ البَرَّهُ بِالوَلَدِ الصَّغیرِ*

*🖋امام رضا علیه السلام ـ در تعریف «امام» ـ :*
*امام ، همدمِ رفیق و پدر مهربان است و برادرِ همدل و مادر نیکوکار به فرزند کوچکش.*

*📚بحار الأنوار : ج۲۵ / ص۱۲۳ / ح۴*
هدیه محضر حضرت امام هشتم علیه السلام صلوات بر محمد و آل محمدنه

درباره‌ی ماهین نیوز

پایگاه خبری تحلیلی بین المللی ماهین نیوز صاحب امتیاز و ومدیر مسئول : سید احمد حسینی ماهینی شماره مجوز 92/23363 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تلفن 02136878594همراه09120836492 و 09190883546 طرح از غزنه تا غزه توسط احمد ماهینی کاندیدای ریاست جمهوری امریکا

حتما ببینید

حمایت از حفظ حجاب

⭕️ فراخوان مردمی پیاده‌روی حمایت از عفاف و #حجاب در روز دوشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *