در فلسفه اقتصادی دو نقطه متضاد یا متقابل وجود دارد که معمولا به نان و تفنگ مثال زده می شود. مثلا می گویند اگر بودجه نظامی افزایش یابد بودجه غذایی کاهش می یابد. دشمن سعی می کند در یک مسابقه تسلیحاتی بودجه نظامی ما را هم افزایش دهد. تا مردم تحت فشار باشند و مواد غذایی به انها نرسد و قیام کنند! اما اباحیگری بدون دستمزد این کار را انجام می دهد. لذا شناخت اباحیگری شناخت اینده انقلاب اسلامی است. که اگر اباحیگران پیروز شوند از اسلام نامی باقی نخواهد ماند. تضاد اسلام و قدرت است. امام حسین ع می فرماید اگر دین محمد باقی نمی ماند مگر اینکه من کشته شوم. پس ای شمشیرها مرا دریابید!(فیاسیوف خذینی) یعنی در تعامل قدرت و اسلام همه مومن و فداکار و و دیندار هستند. ولی وقتی بین قدرت یا حتی ثروت و با اسلام تضادی پیش اید در اینجا افراد بر دو دسته می شوند. عده ای جان خود را می دهند و از مقام و قدرت و ثروت چشم پوشی می کنند تا اسلام باقی بماند. حضرت علی ع خانه نشینی را پذیرفت فقط به این دلیل که اسلام باقی بماند. در یک سکانس، حضرت فاطمه سلام الله علیها بر حضرت علی ظاهر شده و از او سوال می کند: چرا برای گرفتن حق خود نمی جنگی مگر شجاع ترین مرد عرب نیستی؟ و امام علی ع بر پا می خیزد تا به خواست فاطمه عمل کند و برود و عمر و ابوبکر را یکجا به درک واصل کند. که ناگهان صدای اذان بلند می شود. علی ع به فاطمه می فرماید فاطمه جان، گوش کن ببین چه می گوید و فاطمه می فرماید بر وحدانیت خدا و رسالت پدرم شهادت می دهد. امام علی ع از فرصت استفاده کرده می فرماید: اگر می خواهی این اذان باقی بماند من باید سکوت کنم! و فاطمه راضی می شود و می فرماید هرچه مولا و همسرم بگوید. امام حسن هم با صلح قهرمانانه خود همین هدف را دنبال کرد. و بر امام حسین هم سفارش فرمود تا موقعیکه آنها به اسلام پایبند باشند کاری نکن! و امام حسین ع بعد از شهادت امام حسن تا ده سال کاری نداشت. تا اینکه معاویه برخلاف عهدنامه، به انتخاب جانشین خود یعنی یزید دست زد. البته بازهم مهم نبود زیرا اسلام و قدرت در تضاد بودند: تا اینکه یزید بعد از مرگ معاویه از امام حسین درخواست بیعت کرد. امام حسین نپذیرفت و از مدینه به مکه رفت تا شاید یزید منصرف شود. اما یزید افرادی را در لباس احرام مامور کرد تا از امام حسین بیعت بگیرند و اگر بیعت نکرد در همان خانه خدا او را به قتل برسانند. لذا حج را نیمه تمام گذاشت و به سوی کوفه براه افتاد. اینجا بود که اباحیگران صف خود را مشخص کردند! از امام حسین سوال کردند تا او را محکوم کنند! پرسیدند چرا حج را نیمه تمام گذاشتی؟ خطبه غرائی ایشان بیان کرد و کاتبان نوشتند. که با این جمله معروف آغاز میشود: آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود. و از باطل نهی نمی گردد؟. یعنی مهم در نظر همه انبیا و ائمه و معصومین، عمل کردن به حق بوده است. این حرف یعنی اینکه سوال کنندگان برایشان قدرت مهم است نه اسلام. علت هم این است که بعد فرمود ما برای حکومت و قدرت نمی جنگیم. لذا پیروزی در کار نیست. کسانیکه برای قدرت به دنبال ما هستند. راه خودشان را بگیرند و برگردند! تمامی اباحیگران برگشتند! برای تصفیه اباحیگران امام حسین ع خیلی کوشش کرد. حتی در شب عاشورا برای آخرین بار اتمام حجت کرد: به یاران فرمود: فردا من کشته خواهم شد چون آنها راه دیگری برایم نگذاشته اند. پس اگر کسی نمی داند بداند. آنها با من کار دارند و با شماها کاری ندارند. لذا بیعتم را از شما برداشتم همه برگردید و به زندگی خود برسید. همه رفتند بعضیها حتی آمدند عذر خواهی هم کردند! فقط ۷۲نفر ماندند. این است که انقلاب اسلامی هم به تاسی از امام حسین ع باید تا میتواند اباحیرگان را که قدرت و ثروت را بر اسلام ترجیح میدهند تصفیه کند. آنها می گویند ما بمانیم ولی اسلام برود! در حالیکه امام حسین و علی و ..می گگویند ما برویم اسلام بماند.
Prostitution and prostitutes must be purged
In economic philosophy, there are two opposing or mutual points, which are usually compared to bread and guns. For example, they say that if the military budget increases, the food budget will decrease. The enemy is trying to increase our military budget in an arms race. So that people are under pressure and do not get food and rise up! But unpaid prostitution does. Therefore, the knowledge of abomination is the knowledge of the future of the Islamic revolution. that if the prostitutes win, there will be no name left of Islam. The conflict between Islam and power. Imam Hussain (a.s.) says that the religion of Muhammad will not survive unless I am killed. So, O swords, find me! (Fyasiov Khodini) means that in the interaction of power and Islam, everyone is a believer, a devotee, and a religious person. But when there is a conflict between power or even wealth and Islam, here people are divided into two groups. Some people give up their lives and give up their status, power and wealth so that Islam will remain. Hazrat Ali (AS) accepted to stay at home only because Islam would remain. In one sequence, Hazrat Fatima, peace be upon him, appeared to Hazrat Ali and asked him: Why don’t you fight to get your rights, aren’t you the bravest Arab man? And Imam Ali (a.s.) gets up to fulfill Fatimah’s request and go and bring Omar and Abu Bakr to an understanding together. Suddenly the call to prayer is raised. Ali says to Fatimah, Dear Fatimah, listen and see what he says, and Fatimah says that she testifies to the oneness of God and the mission of my father. Imam Ali used the opportunity and said: If you want this adhan to remain, I must remain silent! And Fatima is satisfied and says whatever my teacher and my wife say. Imam Hasan pursued the same goal with his heroic peace. And he ordered Imam Hussain not to do anything while they adhere to Islam! And Imam Hossein (AS) did not work for ten years after the martyrdom of Imam Hassan. Until Muawiya chose Yazid as his successor, contrary to the agreement. Of course, it still didn’t matter because Islam and power were in conflict: until Yazid asked Imam Husayn for allegiance after Muawiya’s death. Imam Hussain refused and went from Madinah to Mecca so that Yazid might stop. But Yazid assigned people in Ihram clothes to ask for allegiance from Imam Hossein and if he did not swear allegiance, they would kill him in the very house of God. Therefore, he left Hajj halfway and went to Kufa. It was here that the prostitutes decided their line! They asked Imam Hussain to condemn him! They asked why did you leave Hajj halfway? He delivered his sermon and the scribes wrote it. which begins with this famous sentence: Don’t you see that the right is not being done? And is it not prohibited from falsehood? It means that in the eyes of all the prophets, imams and infallibles, it was important to do the right thing. This means that power is important to the questioners, not Islam. The reason is that he later said that we do not fight for government and power. Therefore, there is no victory. Those who look to us for power. Take their own way and come back! All prostitutes are back! He tried hard to clean up the prostitutes of Imam Hussain (AS). Even on the night of Ashura, for the last time, he completed his hajjat: he said to his companions: Tomorrow I will be killed because they have not left me another way. So if anyone doesn’t know, let them know. They have business with me and they have nothing to do with you. Therefore, I took my pledge from you, everyone go back and get on with your life. Everyone left, some even came and apologized! Only 72 people remained. This is that the Islamic revolution should be based on Imam Hussain (a.s.) so that it can purify the hypocrites who prefer power and wealth over Islam. They say we should stay but Islam should go! While Imam Hussain, Ali, etc. say that we should go, Islam will remain.
یجب تطهیر الدعاره والبغایا
فی الفلسفه الاقتصادیه ، هناک نقطتان متعارضتان أو متبادلتان ، عاده ما یتم مقارنتهما بالخبز والبنادق. على سبیل المثال ، یقولون إنه إذا زادت المیزانیه العسکریه ، فإن میزانیه الغذاء ستنخفض. العدو یحاول زیاده میزانیتنا العسکریه فی سباق تسلح. حتى یکون الناس تحت ضغط ولا یأکلون وینهضوا! لکن الدعاره غیر مدفوعه الأجر تفعل ذلک. فعلم الرجس هو معرفه مستقبل الثوره الإسلامیه. أنه إذا فازت المومسات فلن یتبقى اسم للإسلام. الصراع بین الإسلام والسلطه. یقول الإمام الحسین (ع) أن دین محمد لن یستمر إلا إذا قُتلت. (فاسیوف خودینی) یعنی أن الجمیع مؤمن ومخلص ومتدین فی تفاعل السلطه مع الإسلام. لکن عندما یکون هناک صراع بین السلطه أو حتى الثروه والإسلام ، ینقسم الناس هنا إلى مجموعتین. بعض الناس یتنازلون عن حیاتهم ویتخلون عن مکانتهم وسلطتهم وثرواتهم لیبقى الإسلام. قبل حضره علی (ع) البقاء فی المنزل فقط لأن الإسلام سیبقى. فی إحدى الحلقات ، ظهر حضره فاطمه علیه السلام لحضره علی وسأله: لماذا لا تقاتل للحصول على حقوقک ، ألست أشجع رجل عربی؟ ونهض الإمام علی (ع) لیفی بطلب فاطمه ویذهب ویوصل عمر وأبو بکر إلى تفاهم. فجأه یتم رفع الأذان. یقول علی لفاطمه ، عزیزتی فاطمه ، اسمع وانظر ما یقول ، وتقول فاطمه إنها تشهد على وحدانیه الله ورساله أبی. انتهز الإمام علی الفرصه وقال: إذا أردت أن یبقى هذا الأذان ، فلا بد لی من الصمت! وفاطمه راضیه وتقول ما یقوله أستاذی وزوجتی. سعى الإمام الحسن إلى نفس الهدف بسلامه البطولی. وأمر الإمام الحسین أن لا یفعلوا شیئاً وهم متمسکون بالإسلام! والإمام الحسین (ع) لم یعمل لمده عشر سنوات بعد استشهاد الإمام الحسن. حتى اختار معاویه یزید خلفا له خلافا للاتفاق. بالطبع ، لا یزال الأمر غیر مهم لأن الإسلام والسلطه کانا على خلاف: حتى طلب یزید من الإمام الحسین مبایعته بعد وفاه معاویه. رفض الإمام الحسین وذهب من المدینه المنوره إلى مکه حتى یتوقف یزید. لکن یزید أمر الناس بملابس الإحرام أن یطلبوا مبایعه الإمام الحسین ، وإذا لم یبایعه فسیقتلونه فی نفس بیت الله. لذلک ترک الحج فی منتصف الطریق وذهب إلى الکوفه. هنا قررت البغایا خطها! طلبوا من الإمام الحسین أن یدینه! سألوا لماذا ترکتم الحج فی منتصف الطریق؟ ألقى خطبته وکتبها الکتبه. والتی تبدأ بهذه الجمله الشهیره: ألا ترى أن الحق لا یتم؟ وهل لا یحرم من الباطل؟ وهذا یعنی أنه فی نظر جمیع الأنبیاء والأئمه والمعصومین ، کان من المهم عمل الصواب. وهذا یعنی أن القوه مهمه عند السائلین ولیس الإسلام. والسبب أنه قال لاحقًا إننا لا نقاتل من أجل الحکومه والسلطه. لذلک لا یوجد نصر. أولئک الذین یتطلعون إلینا من أجل القوه. خذ طریقهم الخاص وعاد! جمیع البغایا عادوا! حاول جاهدًا تنظیف مومسات الإمام الحسین (ع). حتى فی لیله عاشوراء ، وللمره الأخیره ، أکمل حجته: قال لأصحابه: غدًا سأقتل لأنهم لم یترکنی فی طریق آخر. لذلک إذا کان أی شخص لا یعرف ، فأخبره بذلک. لدیهم أعمال معی ولیس لهم علاقه بک. لذلک ، أخذت عهدی منک ، الجمیع یعود ویستمر فی حیاتک. غادر الجمیع ، حتى جاء بعضهم واعتذر! بقی ۷۲ شخصًا فقط. هذا أن الثوره الإسلامیه یجب أن تقوم على الإمام الحسین (ع) لتطهر المنافقین الذین یفضلون السلطه والثروه على الإسلام. یقولون یجب أن نبقى لکن الإسلام یجب أن یرحل! بینما یقول الإمام الحسین وعلی ، إلخ. إننا یجب أن نذهب ، سیبقى الإسلام.
Fahişəlik və fahişələr təmizlənməlidir
İqtisadiyyat fəlsəfəsində adətən çörək və silahla müqayisə edilən iki əks və ya qarşılıqlı məqam var. Məsələn, deyirlər ki, hərbi büdcə artsa, ərzaq büdcəsi azalacaq. Düşmən silahlanma yarışında bizim hərbi büdcəmizi artırmağa çalışır. İnsanlar təzyiq altında olsunlar və yemək alıb ayağa qalxmasınlar! Ancaq ödənişsiz fahişəlik edir. Ona görə də iyrənclik elmi İslam inqilabının gələcəyini bilməkdir. ki, fahişələr qalib gəlsə, İslamdan ad qalmayacaq. İslam və güc arasındakı qarşıdurma. İmam Hüseyn (ə) buyurur ki, mən öldürülmədikcə Məhəmmədin dini qalmayacaq. Deməli, ey qılınclar, tapın məni!(Fyasiov Xodini) o deməkdir ki, qüdrətlə İslamın qarşılıqlı təsirində hər kəs mömin, fədai və dindardır. Amma hakimiyyət, hətta sərvətlə İslam arasında ziddiyyət yarananda burada insanlar iki yerə bölünür. Bəzi insanlar İslamın qalması üçün canlarından, məqamlarından, hakimiyyətlərindən, sərvətlərindən əl çəkirlər. Həzrət Əli (ə) evdə qalmağı ancaq İslam qalacağı üçün qəbul etdi. Bir ardıcıllıqla Həzrət Fatimə əleyhissalam Həzrət Əliyə görünüb soruşdu: Niyə öz haqqını almaq üçün mübarizə aparmırsan, sən ən cəsur ərəb kişisi deyilsənmi? İmam Əli (ə) Fatimənin xahişini yerinə yetirmək üçün ayağa qalxır və gedib Ömərlə Əbu Bəkri bir araya gətirir. Birdən azan səsi ucalır. Əli Fatiməyə deyir ki, əziz Fatimə, qulaq as və gör nə deyir, Fatimə deyir ki, o, Allahın birliyinə və atamın missiyasına şəhadət verir. İmam Əli fürsətdən istifadə edib buyurdu: Əgər bu azanın qalmasını istəyirsənsə, mən susmalıyam! Fatimə isə razı qalır və mənim müəllimim və həyat yoldaşım nə deyirsə, onu da deyir. İmam Həsən öz qəhrəmanlıq sülhü ilə eyni məqsədi güdürdü. İmam Hüseynə (ə) əmr etdi ki, onlar İslama bağlı olduqları halda heç bir iş görməsinlər! Və İmam Hüseyn (ə) İmam Həsənin şəhadətindən sonra on il işləmədi. Müaviyə razılaşmanın əksinə olaraq Yezidi canişin seçənə qədər. Təbii ki, İslam və qüdrət bir-birinə zidd olduğu üçün yenə də fərqi yox idi: Yezid Müaviyənin ölümündən sonra İmam Hüseyndən beyət istəyənə qədər. İmam Hüseyn imtina etdi və Yezidin dayanması üçün Mədinədən Məkkəyə getdi. Amma Yezid ehram paltarında olan insanlara İmam Hüseyndən beyət istəmələrini və əgər beyət etməsə, onu Allahın evində öldürəcəklərini əmr etdi. Buna görə də Həcc ziyarətini yarı yolda qoyub Kufəyə getdi. Məhz burada fahişələr öz xəttinə qərar verdilər! İmam Hüseyndən onu qınamasını istədilər! Soruşdular ki, niyə Həcc ziyarətini yarı yolda qoyub getmisən? O, xütbəsini söylədi və katiblər onu yazdılar. bu məşhur cümlə ilə başlayır: Görmürsən ki, haqqın yerinə yetirilmir? Və yalandan haram deyilmi? Demək, bütün peyğəmbərlərin, imamların və məsumların nəzərində düzgün iş görmək vacib idi. Bu o deməkdir ki, sual verənlər üçün güc vacibdir, İslam deyil. Səbəb odur ki, o, sonradan dedi ki, biz hakimiyyət və hakimiyyət uğrunda mübarizə aparmırıq. Ona görə də qələbə yoxdur. Bizdə güc axtaranlar. Öz yollarını tut və geri qayıt! Bütün fahişələr geri döndü! İmam Hüseynin (ə) fahişələrini təmizləmək üçün çox çalışdı. Hətta Aşura gecəsində də sonuncu dəfə həccini tamamladı: səhabələrinə dedi: Sabah məni başqa yol qoymadıqları üçün öldürəcəklər. Odur ki, kimsə bilmirsə, bilsin. Onların mənimlə işi var və səninlə heç bir əlaqəsi yoxdur. Ona görə mən səndən əhd aldım, hamı qayıdıb öz həyatına davam etsin. Hamı getdi, bəziləri hətta gəlib üzr istədi! Cəmi 72 nəfər qaldı. Bu budur ki, İslam inqilabı İmam Hüseynə (ə) əsaslanmalıdır ki, hakimiyyət və sərvəti İslamdan üstün tutan münafiqləri pak etsin. Deyirlər biz qalmalıyıq, amma İslam getməlidir! İmam Hüseyn, Əli və s deyirlər ki, biz gedək, İslam qalacaq.
