علی وارد اتاق شد در انجا چند نفر به زبان عبری با هم صحبت می کردند. کسی که در حال صحبت بود خود را رئیس موساد معرفی میکرد و میگفت: ما جلسه محرمانه را در این اتاق گذاشته ایم که هیچ وسیله ای نباشد! زیرا ایرانیان حتی از پایه میز هم بعنوان میکروفن استفاده می کنند. و هر وسیله ای را رسانه می کنند. یکی دیگر در جواب او گفت حتی آدماها را رسانه می کنند. و ما نمی دانیم در این جلسه هم جاسوس دارند یا خیر! علی همچنان گوش می داد. او به زحمت توانسته بود به کمک دونفر دیگر تونلی طولانی حفر کند تا به این اتاق برسد. هنوز سرش را از داخل حفره بیرون نیاورده بود و آنها مشغول صحبت بودند. بسوی دوستش خم شد و گفت شما بروید و بعد خودش چند نارنجک ضد نفر را از دور کمرش باز کرد. یکبار دیگر با دوربین ۹۰درجه همه اتاق را بررسی کرد و در لحظه مناسب به تعداد آدم ها ضامن کشید و انها را در داخل اتاق گذاشت و خود نیز به سرعت داخل تونل برگشت و متواری شدند. تا رسیدن به محل امن راهی طولانی در پیش داشت ولی گوشی مخصوص را در گوشش فرو کرد تا صدای انفجار را بهتر بشنود. او شمرد: اولین نارنجک زیر پای رئیس منفجر شد: دومی هم بتر تیب تمام اتاق را موجی کرد و آخری هم در کنار درب تونل منفجر شد تا رد پای تونل محو شود و ندانند که مرگ از کدام طرف آمد.