نوشته های مشابه
آرمانشهر برای غرب دست نیافتنی است و در انتهای تاریخ ممکن است به آن برسند ولی در ایران همه جا وجود دارد و همه روزها یک ارمانشهر است. نمونه آن نوروز است. و ما می گوییم هر روز تان نوروز باشد یعنی هر روز یک ارمانشهر داشته باشیم پویا وفراگیر. لذا باید همه جهان نوروز را بپذیرند و به آن بپیوندند. البته نه از دیدگاه خود بلکه از دیدگان سنتی ایرانیان. زیرا دیدگاه غربی و غربگرایی بر شهر متمرکز است کلمه تمدن هم از مدنیت می اید و سیتی زن هم ترجمه آن است. زیرا آنان از شهر بزرگتر نداشته اند. مثلا در روم باستان فقط یک شهر رم بود. و بقیه را قبول نداشتند و آنها را بربر خطاب می کردند. در یونان هم حداکثر ایده پردازی انها به غار افلاطونی برمی گردد که افلاطون در غار برای خود زندگی آرمانی درست کرده بود وی که نمی توانست مثل خطیب های ایرانی سخنرانی کند. گفته می شود در غار اطراف خود را خار بیابان چیده بود تا در موقع سخنرانی بیش از حد خود را تکان ندهد و یا اگر دستهای خود را تکان داد به خار خا برخورد کند. این فرد پیامبر غربی و غرب زدگان است که از غار حرا معجزه می خواست ولی نصیبش نشد. اما غرب همین نداشته خود را چنان بزرگ کرده که مردم تصور می کنند کتابخانه بزرگی داشته و کلاس های آکادمیک برگزار می کرده در حالیکه آنموقع چاپ هنوز اختراع نشده بود و کاغذ هم نبود. آکادمی او هم تک نفره بود یعنی فقط ارسطو را گوش مفت گیر آورده بود که او هم توزرد از آب در امد و تمام نظریات افلاطون را به باد داد. همانطور که در زمان مارکی شاگرد هگل بود و تضاد دیالکتیک الهی او را به مادی تغییر داد. هگل به افلاطون معتقد بود و مارکس به ارسطو. و لذا کمون اولیه یا کمونیزم نهایی در دیدگاه او افلاطونی و ایدئال و دست نیافتنی است. آکادمی او نه تنها یک نفره بود حتی کلاس هم وجود نداشت و هر دو در مسیر راه رفتن با هم جر وبحث می کردند و نتایج ان را تخیل گرایان از خودشان نوشتند و به نام ارسطو و افلاطون زدند. در عربی به این نوع فلسفه، فلسفه مشائیون می گویند! چون کلاس نداشتند و در راه رفتن با هم مخالف خوانی می کردند. معروف است که می گویند سوفسطایی معروف که همه حقیقت را انکار می کرد روزی به چاهی در افتاد(مشایی بود) و داد می زد کمک! ولی شاگردانش او را مسخره می کردند و می گفتند خیال می کنی! چاهی وجود ندارد! این اعجوبه ها چنان برای بزرگ کردند که دیگر به فکر استاد مطهری و شهید بهشتی نیستیم. کلاس امام جعفر صادق چهار هزار شاگرد داشت و باید چهار هزار برابر افلاطون و ارسطو بزرگنمایی شود ولی متاسفانه خارها از سر دیوار نشینی برای خود مقامی بالتر یافته اند. امام جعفر صادق در مورد نوروز می فرماید که خداوند دستور داد تا روز تولد زمین را جشن بگیرند. و هرسال اول بهار که زمین دوباره زنده می شود و فرمود که در این روز ها شما لباس نو بپوشید و به دیدار دیگران بروید و برای انها هدیه ببرید. این همان اتوپیای ما است که هر سال و هر روز تکرار می شود. جشنهای بی پایان ما همگی نوید عدالت و مبارزه با فقر هستند.کاری که در غرب فقط یک شب آنهم به تقلید ناقص انجام می شود. لذا همه مردم دنیا بایدنوروز را گرامی بدارند. لباس نو بپوشند وبه دیدار یکدیگر بروند طوری که معلوم نشود گدا یا شاه کیست! همه به هم هدیه بدهند بطوریکه افراد فقیر رسوا نشوند. حتی به کودکان عیدی بدهید تا به ارامی و درسنین کودکی با مفهوم پول و زندگی آشنا شوند و مستقل بودن را تجربه کنند. حتی عزاداری های ما نیز آرمانشهر است و مبنای آن تغذیه رایگان یا نذری می باشد. در اوج عزاداری ها به فکر گرسنگان و فقیران هستند. و غذاهای نذری میدهند. کمیته امداد می گوید سی میلیون وعده غذای گرم در ماه رمضان خواهد داد. و همه باهم هرچه دارند می خورند. و اگر هم نداشتند گریه و زاری نمی کنند. در حالیکه عادت شیطانی ناشکری است.
Nowruz Utopia
Utopia is unattainable for the West and they may reach it at the end of history, but in Iran it exists everywhere and every day is an Utopia. An example is Nowruz. And we say that every day is Nowruz, it means that every day we have a dynamic and inclusive dream city. Therefore, everyone in the world should accept Nowruz and join it. Of course, not from his own point of view, but from the traditional Iranian point of view. Because the western point of view and westernism is focused on the city, the word “civilization” also comes from “civilization” and “citizen” is its translation. Because they did not have anything bigger than the city. For example, in ancient Rome, there was only one city, Rome. And they did not accept the rest and called them barbarians. In Greece, their maximum ideation goes back to the Platonic cave, where Plato created an ideal life for himself in the cave, he could not give speeches like Iranian orators. It is said that he had surrounded himself with desert thorns in the cave so that he would not move too much during his speech or if he moved his hands, he would hit the thorns. This person is the prophet of the West and the people of the West, who wanted a miracle from the mangrove cave, but he did not get it. But the West has not only made itself so big that people think it had a big library and held academic classes, while at that time printing had not yet been invented and there was no paper. His academy was also one-man, that is, he had only listened to Aristotle, who also came out of the water and destroyed all Plato’s ideas. As in the time of Marquis he was a student of Hegel and changed his divine dialectic contradiction to material. Hegel believed in Plato and Marx in Aristotle. Therefore, the primary commune or final communism is Platonic, ideal and unattainable in his view. His academy was not only for one person, there was no class, and both of them were arguing with each other on the way of walking, and the results were written by the imaginaries themselves and named after Aristotle and Plato. In Arabic, this type of philosophy is called Mashayoun philosophy! Because they didn’t have a class and they used to sing against each other while walking. It is known that they say that a famous sophist who denied all the truth fell into a well one day (he was a pedestrian) and shouted for help! But his students mocked him and said, “Are you imagining things?” There is no well! These prodigies have become so great that we no longer think of Master Motahari and Martyr Beheshti. Imam Jafar Sadiq’s class had four thousand students and it should be enlarged four thousand times that of Plato and Aristotle, but unfortunately, the thorns have found a higher position for themselves than sitting on the wall. Imam Jafar Sadiq says about Nowruz that God ordered to celebrate the birthday of the earth. And every year on the first day of spring, when the earth comes alive again, he said that on these days you should wear new clothes and visit others and give them gifts. This is our utopia that repeats itself every year and every day. Our endless celebrations are all a promise of justice and the fight against poverty. What is done in the West only for one night and in imperfect imitation. Therefore, all the people of the world should celebrate Nowruz. wear new clothes and meet each other so that it is not known who is the beggar or the king! Everyone should give gifts to each other so that the poor people are not disgraced. Even give children an Eid so that they can get to know the concept of money and life and experience being independent. Even our mourning is utopian and its basis is free food or offering. At the height of mourning, they think of the hungry and the poor. And they give offerings. The aid committee says it will give 30 million hot meals during Ramadan. And everyone eats what they have together. And if they don’t have it, they don’t cry. While the evil habit is ungratefulness.
یوتوبیا نوروز
الیوتوبیا بعید المنال بالنسبه للغرب وقد یصلون إلیها فی نهایه التاریخ ، لکنها موجوده فی إیران فی کل مکان وکل یوم هی مدینه فاضله. مثال على ذلک نوروز. ونقول إن کل یوم هو نوروز ، فهذا یعنی أن لدینا کل یوم مدینه أحلام دینامیکیه وشامله. لذلک ، یجب على کل شخص فی العالم قبول النوروز والانضمام إلیه. بالطبع ، لیس من وجهه نظره الخاصه ، ولکن من وجهه النظر الإیرانیه التقلیدیه. ولأن وجهه النظر الغربیه والغربیه ترکزان على المدینه ، فإن کلمه “حضاره” تأتی أیضًا من کلمه “حضاره” و “مواطن” هی ترجمتها. لأنهم لم یکن لدیهم أی شیء أکبر من المدینه. على سبیل المثال ، فی روما القدیمه ، کانت هناک مدینه واحده فقط ، روما. ولم یقبلوا الباقی ووصفوهم بالبرابره. فی الیونان ، یعود أقصى تفکیرهم إلى الکهف الأفلاطونی ، حیث خلق أفلاطون حیاه مثالیه لنفسه فی الکهف ، ولم یستطع إلقاء الخطب مثل الخطباء الإیرانیین. یقال إنه أحاط نفسه بأشواک الصحراء فی الکهف حتى لا یتحرک کثیرًا أثناء حدیثه أو إذا حرک یدیه یضرب الأشواک. هذا الشخص هو نبی الغرب وأهل الغرب ، الذی أراد معجزه من مغاره المنغروف ، لکنه لم یحصل علیها. لکن الغرب لم یجعل نفسه کبیرًا لدرجه أن الناس یعتقدون أن لدیه مکتبه کبیره وعقد دروسًا أکادیمیه ، بینما فی ذلک الوقت لم تکن الطباعه قد اخترعت ولم یکن هناک ورق. کانت أکادیمیته أیضًا رجلًا واحدًا ، أی أنه لم یستمع إلا إلى أرسطو ، الذی خرج أیضًا من الماء ودمر کل أفکار أفلاطون. کما فی زمن مارکیز کان تلمیذا لهیجل وغیر تناقضه الدیالکتیکی الإلهی إلى ماده. آمن هیجل بأفلاطون ومارکس فی أرسطو. لذلک ، فإن الجماعه الأساسیه أو الشیوعیه النهائیه أفلاطونیه ومثالیه وغیر قابله للتحقیق فی نظره. لم تکن أکادیمیته لشخص واحد فقط ، ولم یکن هناک فصل دراسی ، وکلاهما کان یتجادل مع بعضهما البعض فی طریق المشی ، وکتبت النتائج من قبل المتخیلین أنفسهم وسمیت على اسم أرسطو وأفلاطون. فی اللغه العربیه ، هذا النوع من الفلسفه یسمى فلسفه مشیون! لأنهم لم یکن لدیهم فصل وکانوا یغنون ضد بعضهم البعض أثناء المشی. من المعروف أنهم یقولون إن سفسطائیًا شهیرًا أنکر کل الحقیقه سقط فی بئر ذات یوم (کان ماشیًا) وصرخ طالبًا النجده! لکن طلابه سخروا منه وقالوا: “هل تتخیل أشیاء؟” لا یوجد بئر! لقد أصبحت هذه المعجزات عظیمه لدرجه أننا لم نعد نفکر فی السید مطهری والشهید بهشتی. کان فصل الإمام جعفر الصادق یضم أربعه آلاف طالب ویجب أن یتسع أربعه آلاف مره عن أفلاطون وأرسطو ، لکن للأسف ، وجدت الأشواک مکانه أعلى لأنفسهم من الجلوس على الحائط. یقول الإمام جعفر الصادق عن النوروز إن الله أمر بالاحتفال بعید میلاد الأرض. وفی کل عام فی أول أیام الربیع ، عندما تعود الأرض إلى الحیاه مره أخرى ، قال إنه فی هذه الأیام یجب أن ترتدی ملابس جدیده وتزور الآخرین وتقدم لهم الهدایا. هذه هی المدینه الفاضله لدینا التی تکرر نفسها کل عام وکل یوم. إن احتفالاتنا التی لا تنتهی کلها وعد بالعداله ومحاربه الفقر ، ما یحدث فی الغرب للیله واحده فقط وفی تقلید غیر کامل. لذلک ، یجب على جمیع شعوب العالم الاحتفال بالنوروز. ارتدوا ملابس جدیده وقابلوا بعضهم البعض حتى لا یعرف من هو المتسول أو الملک! یجب على الجمیع تقدیم الهدایا لبعضهم البعض حتى لا یتعرض الفقراء للعار. حتى منح الأطفال العید حتى یتمکنوا من التعرف على مفهوم المال والحیاه وتجربه الاستقلال. حتى حدادنا خیالی وأساسه طعام أو عرض مجانی. فی ذروه الحداد ، یفکرون فی الجیاع والفقراء. ویعطون القرابین. وتقول لجنه الإغاثه إنها ستقدم ۳۰ ملیون وجبه ساخنه خلال شهر رمضان. والجمیع یأکل ما لدیهم معًا. وإذا لم یکن لدیهم ، فلن یبکون. فی حین أن العاده السیئه هی الجحود.
Novruz utopiyası
Utopiya Qərb üçün əlçatmazdır və ona tarixin sonunda çata bilərlər, amma İranda bu, hər yerdə mövcuddur və hər gün bir Utopiyadır. Buna misal olaraq Novruzu göstərmək olar. Biz isə deyirik ki, hər gün Novruz bayramıdır, bu o deməkdir ki, bizim hər gün dinamik və əhatəli xəyal şəhərimiz var. Ona görə də dünyada hamı Novruzu qəbul edib ona qoşulmalıdır. Təbii ki, öz nöqteyi-nəzərindən yox, ənənəvi İran nöqteyi-nəzərindən. Qərb nöqteyi-nəzəri və qərbçiliyi şəhər üzərində cəmləşdiyi üçün “sivilizasiya” sözü də “sivilizasiya”dan gəlir və “vətəndaş” onun tərcüməsidir. Çünki onların şəhərdən böyük heç nələri yox idi. Məsələn, qədim Romada yalnız bir şəhər var idi, Roma. Qalanlarını isə qəbul etmədilər və onları barbar adlandırdılar. Yunanıstanda onların maksimum ideyası Platon mağarasına gedib çıxır, burada Platon mağarada özünə ideal həyat yaradıb, İran natiqləri kimi çıxışlar edə bilmirdi. Danışarkən çox tərpənməsin və ya əllərini tərpətsə, tikanlara dəyməsin deyə mağarada ətrafını səhra tikanları ilə əhatə etdiyi deyilir. Bu şəxs manqr mağarasından möcüzə istəyən, amma əldə edə bilməyən Qərbin və Qərb əhlinin peyğəmbəridir. Amma Qərb nəinki özünü o qədər böyütmədi ki, insanlar onun böyük kitabxanası olduğunu və akademik dərslər keçirdiyini düşünsünlər, halbuki o vaxtlar çap hələ kəşf edilməmişdi və kağız da yox idi. Onun akademiyası da tək adam idi, yəni o, yalnız Aristoteli dinləmişdi, o da sudan çıxıb Platonun bütün ideyalarını məhv etmişdir. Markiz dövründə olduğu kimi, Hegelin tələbəsi idi və öz ilahi dialektik ziddiyyətini materiala dəyişdi. Hegel Platona, Aristoteldə isə Marksa inanırdı. Buna görə də, ilkin kommuna və ya son kommunizm onun fikrincə ideal və əlçatmaz olan Platonikdir. Onun akademiyası təkcə bir nəfər üçün deyildi, sinif yox idi, ikisi də yeriyən yolda bir-biri ilə mübahisə edirdi, nəticələri isə təxəyyülçülərin özləri yazıb Aristotel və Platonun adını daşıyırdılar. Ərəb dilində bu fəlsəfə növü Məşayun fəlsəfəsi adlanır! Çünki onların dərsi yox idi və gəzərkən bir-birinə qarşı mahnı oxuyurdular. Məlumdur ki, bütün həqiqətləri inkar edən məşhur sofist bir gün quyuya düşüb (piyada imiş) və qışqıraraq kömək istəyir! Amma tələbələri onu məsxərəyə qoyaraq “sən nəyi xəyal edirsən?” deyirdilər. Quyu yoxdur! Bu vunderkindlər o qədər böyük olublar ki, artıq Ustad Motahari və Şəhid Beheşti haqqında düşünmürük. İmam Cəfər Sadiqin sinfində dörd min şagird var idi və onu Platon və Aristotelinkindən dörd min dəfə artırmaq lazımdır, amma təəssüf ki, tikanlar özlərinə divarda oturmaqdan daha yüksək mövqe tapıblar. İmam Cəfər Sadiq Novruz haqqında buyurur ki, Allah yer üzünün doğum gününü qeyd etməyi əmr etmişdir. Və hər il yazın ilk günündə torpaq yenidən canlananda deyirdi ki, bu günlərdə təzə paltar geyinib başqalarına baş çəkib, onlara hədiyyələr vermək lazımdır. Bu, hər il və hər gün təkrarlanan utopiyamızdır. Bizim sonsuz şənliklərimiz ədalət və yoxsulluğa qarşı mübarizə vədidir.Qərbdə ancaq bir gecəlik və naqis təqliddə edilənlər. Ona görə də bütün dünya insanları Novruz bayramını qeyd etməlidir. təzə paltar geyinin və bir-birinizlə görüşün ki, dilənçinin, kralın kim olduğu bilinməsin! Hamı bir-birinə hədiyyə versin ki, kasıblar rüsvay olmasın. Hətta uşaqlara bayram da verin ki, onlar pul və həyat anlayışını tanısınlar və müstəqil olmağı təcrübə etsinlər. Hətta bizim yaslarımız da utopikdir və onun əsası pulsuz yemək və ya qurbanlıqdır. Yas zirvəsində acları, kasıbları düşünürlər. Və qurban verirlər. Yardım komitəsi deyir ki, Ramazan ayında 30 milyon isti yemək verəcək. Və hamı birlikdə olanı yeyir. Onlarda yoxdursa, ağlamırlar. Halbuki pis vərdiş nankorluqdur.
