بایگانی/آرشیف روزانه: ۰۲/۱۱/۱۹

نماز اول وقت

#حکایت_قدیمی حکایت رضا شاه و شیخ نخودکی و نماز اول وقت! بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم. پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت. چند دقیقه بعداز ورود ما اذان مغرب گفتند. آقای پیرکراواتی، باشنیدن اذان، درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از …

بیشتر بخوانید »

امپراتوری با اجازه

فرق است بین امپراتوری: با اجازه و بی اجازه. امپراتوری های غیر ایرانی، همه امپراتوری های خود خوانده بودند: و بدون اجازه خداوند بوجود آمده بودند. مخصوصا امپراتوری روم که قیصر گفته بود: خداوند را در زمین جایی نیست. و باید در همان آسمانها بماند. و زمین را به قدرت …

بیشتر بخوانید »

گوشه جگرم را می‌خواستم، خمینی را بیشتر

مادری که «یوکابد» شد و سمیه‌اش را به رود انداخت زن روسری مشکی، لب‌هایش را گذاشت لای دو ابروی نوزاد. سه مرد سروکله‌شان در چهارچوب در پیدا شد. یکیشان که وسط ایستاده بود یک دستش را کرده بود توی جیبش. جوری دستش را گذاشته بود که کلت کمری‌اش پیدا باشد …

بیشتر بخوانید »