بانکها به بهانه وام دادن مالک بنگاهها می شوند، و مدیران را به زندان انداخته و اموال را مصادره می کنند. در گفتگویی که با دفتر دانش بنیانها در ریات جمهوری بود: اشاره شد کخ: هیچاه دانش بنیانها را اسیر بانکها نکنید. زیرا دو مفسده دارد یکی از طرف بانکها که ذکر شد، یکی هم از طرف گیرنده وام: وام گیرنده، پس از مدتها دوندگی و اخذ وام اول کاری که می کند: خانه و دفتر برای خود می خرد! بعد ویلا و سفرهای خارج و حقوق بالای مدیر عامل و اعضای هیات مدیره تا زمان بهره برداری، بعد موقع بهره برداری می بیند بازار اشباع شده و محصول او خریدار ندارد. لذا قسطها یکی دو مورد از محل باقیمانده وام پرداخت می شود. و به سن قاعدگی ورود می کند. در امد ها کفاف هزینه ها را نمی دهد و اقساط عقب می فتد: اولین اخطاریه بانک صادر می شود. و وام گیرنده را به پرداخت اقساط می خواند. اما پولی در بساط نیست. یا باید حانه را بفروشد و یا دفتر کار را تخلیه کند. چند قسط دیگر پرداخت می شود ولی دعوی بانک باقی است: زیرا همه این پرداختی ها را از مقدار بهره کم کرده است نه از اصل وام. بدبختی شرع می شود: این جا و آنجا برای اخذ وام مجدد. اما وامها دیگر کلان نیست! خیریه ای یا محدود است. با این حال برای باز پرداخت اقساط و امور جاری مجددا وام می گیرد! این بار بنام همسر یا پسر! ولی هرچه پرداخت می کند: بانک می گوید: هنوز سود آن را نداده ای! و لذا اصل وام باقی است.