تجربههای گرانقدر تاریخ به سادگی و ارزانی به دست نیامده است. ملتها چه بسیار خونها داده و چه خون دلهای فراوانی که خوردهاند تا آنکه تجربهای را در سینه تاریخ به ثبت رسانیدهاند.
نتایج رشادتها و ازخودگذشتگیهای ملت در دوران ۸ ساله دفاع مقدس از این دیدگاه بزرگترین تجربه تاریخ معاصر کشور است که جزئیات آن بویژه حوادث مرتبط با قطعنامه ۵۹۸ را میتوان حساسترین فراز تاریخ معاصر نامید.
از آن تجربههای تاریخی چه میتوان آموخت که درسهائی برای حال و آینده ملت در گذر از عقبههای سخت و سرنوشتساز امروز و فردای کشور باشد؟ خودباوری، اعتماد به نفس، اتکال به خدا، عزتمندی و طیف وسیعی از نکات سرنوشتساز دیگر بعنوان سرچشمه لایزالی از عزت و غرور ملی، بزرگترین دستاورد دوران ۸ ساله دفاع مقدس است.
ما به تجربه آموختیم که منافع ملی و مصالح کشور بایستی «اولویت نخست نظام» باشد. استراتژی کشور بایستی بر پایه الگوی نه شرقی نه غربی، پایه ریزی و ریل گذاری شود. بعلاوه فرهیختگی، تعادل و توازن، به دور از هرگونه شتابزدگی و سادهانگاری و با پرهیز از سطحی نگری، خمیرمایه سیاست خارجی کشور را تشکیل دهد. اعتماد به نفس با مبانی درونزا، در تصمیمات و عملکرد دیپلماسی نظام فرصت ظهور و بروز یابد. طبعاً به لبخند مرموز و ریاکارانه و مواضع فرصت طلبانه دیگران، هرگز نبایستی اعتماد کرد. سیاستی که بدون درنظر گرفتن تجربههای تلخ و شیرین گذشته شکل گیرد، قطعاً مصون از اشتباه نیست و هزینههای سنگینی را بر مردم و نظام تحمیل میکند و بیم آن میرود که کشور را در مسیری پرالتهاب قرار دهد که بازنگری در سیاستها و جبران عواقب آن بسیار پرهزینه و فرصت سوز باشد.
با هدف آگاهی بیشتر از برخی محورهای مهم حوادث سیاسی و بینالمللی، مصاحبهای با ۳ تن از دیپلماتهای سابق صورت گرفت. در این گفت و گو آقای «ابراهیم رحیمپور» معاونت اسبق امور آسیا و اقیانوسیه وزارت خارجه و آقای «ابوالقاسم دلفی» سفیر اسبق ایران در فرانسه و آقای «نعمتالله ایزدی» آخرین سفیر ایران در اتحاد جماهیر شوروی و اولین سفیر پس از فروپاشی شوروی حضور داشتند.
شما را به مطالعه محتوای این گفت و گوی صریح دعوت میکنیم.
*جمهوری اسلامی: سالگرد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی ایران را به تازگی پشت سر گذاشتیم. بنظر شما شرایط قبل و بعد از پذیرش، چه تفاوتی داشت که پذیرش آن، «نقطه عطف» تلقی شد؟
-آقای رحیمپور: سوالی که فرمودید، بسیار راهبردی است و معنای آن اینست در مواردی که شاهد وقوع اتفاقات بزرگ هستیم، باید در جستجوی زمینههای آن و چرایی آن بوده و پیامدهای آن را مورد بررسی قرار دهیم.
به نظر من یکی از مهمترین تصمیمات راهبردی در انقلاب، همین پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود. ما دو روز قبل از پذیرش قطعنامه یعنی در ۲۶ تیر ۶۷ در وزارتخارجه جلسهای داشتیم و ۲۵ سفیر از سفرای کلیدی ما برای اجلاسی اضطراری به تهران دعوت شده بودند تا درباره وضعیت موجود کشور و اوضاع جنگ به رایزنی بپردازند. این جلسه را قائممقام وزیر خارجه افتتاح کرد، زیرا آقای ولایتی در سفر بود. این جلسه درست یک روز قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و اعلامیه امام درباره پذیرش آن بود.
مگر میشود نظام، چنین تصمیم مهمی را داشته باشد و وزیر خارجه هم در سفر و بیخبر باشد؟! این نشان میدهد که اصلاً وضعیتی نبود که حاکمیت، به معنای جمع، بتواند و بخواهد تصمیمی را بگیرد؛ اگر هم بود، تصمیم عکس آن بود، یعنی ادامه جنگ. به همین دلیل قائممقام وزیر خارجه گفتند به ۲۳ دلیل هر کسی که صحبت از «صلح» بکند، خائن است.
*جمهوری اسلامی: قائممقام وقت وزارتخارجه چه کسی بود؟
-رحیمپور: مهم نیست. ایشان هم انسان خوبی است و علت این سخنانش هم برآمده از وضعیتی بود که نظامیان و… ارائه کرده بودند. اینکه در سوالتان پرسیدید وضعیت در قبل از پذیرش قطعنامه، چه بود؟ همین است که خدمتتان بیان کردم.
بنابراین نتیجهای که بگیریم اینکه، نمیشود در مسائل خیلی مهم، همه متفقالقول بوده و امری را همگی تایید کنند. اینجاست که رهبری کشور باید تصمیم خردمندانه و شجاعانه بگیرد و «فصلالخطاب» باشد و حرف آخر را بزند، درحالیکه حتی پذیرش در بدنه وجود نداشته باشد. این اصل داستان پذیرش قطعنامه بود.
زمانی که امام تصمیم به پذیرش قطعنامه گرفتند، ساعت ۲ ظهر، اخبار رادیو آنرا خواند و چند ساعت قبل، به نیویورک تلکس زده شد و از نمایندگی ایران در سازمان ملل خواستند، این پذیرش را به اطلاع دبیرکل برساند. لذا سفیر ایران وقتی را به طور اضطراری گرفت و نیمه شب، آنرا به اطلاع دبیرکل رساند.
بنابراین وقتی که کشور به یک نیاز اساسی و حیاتی میرسد، آنجاست که دیگر باید تصمیماتی گرفت، که شاید باعث شوک شود. واقعیت اینست که اگر تصمیم پذیرش قطعنامه از جانب شخص دیگری جز امام گرفته میشد، مخالفتهای زیادی با آن صورت میگرفت و خیلیها آنرا زیر سوال میبردند که یعنی چه؟ ما این همه شهید دادیم، این همه مجروح و آواره جنگی و خسارت، حالا بیائیم آتشبس را بپذیریم و جنگ در این شرایط پایان داده شود؟!
آن موقع نظرات بزرگان کشور و مسئولان نظامی این بود که به ما سلاحهای ویژه و نیرو بدهید تا بتوانیم جنگ را اداره کنیم. تقریباً همه نظرات و فضا بر ادامه جنگ متمرکز بود.
یادم هست که آن زمانها انتخاباتی در داخل کشور برگزار شده بود و تعداد آرا را در بخشهای خبری قرائت میکردند. در یکی از خبرها آمده بود که در «فاو» هم تعداد آراء ماخوذه از رزمندگان حدود ۵۰ نفر بوده است.
این خبر ناشیانه که مخابره شد، بدین معنا بود که همه توان ما در فاو، حدود ۵۰ نفر است و همین هم شد که بعثیها متوجه شدند در فاو بیشتر از ۵۰ نیرو نداریم و لذا حمله کردند.
در سال ۶۷، کشور ما در یک حالت بنبست و بیتصمیمی قرار گرفته بود و اینجا بود که رهبری تصمیم گرفت و همه چیز را به جان خریده و محکم بایستد.
*جمهوری اسلامی: موضوع اینکه قطعنامه ۵۹۸ از مدتها قبل آماده شده بود، چه بود؟
-آقای ایزدی: نظام ما از ابتدای تاسیس، زاویه زیادی با نهادهای بینالمللی مثل سازمان ملل و شورای امنیت و حق وتو داشت. قطعنامه ۵۹۸ یکسال قبل به ما ارائه شده بود ولی ما آنرا نپذیرفتیم. البته این فقط ۵۹۸ نبود که مورد پذیرش ما قرار نگرفت بلکه ما نسبت به بقیه قطعنامههای شورای امنیت هم همین نظر را داشتیم، البته بگذریم از اینکه قطعنامه ۵۹۸ تنها قطعنامهای بود که تحت «فصل هفتم» تصویب میشد و بقیه قطعنامهها درباره جنگ ایران و عراق فصل هفتمی و الزامآور نبودند. بنابراین، هر قطعنامهای که درباره جنگ صادر میشد، بلافاصله صدام آنرا میپذیرفت و بلافاصله ما آنرا رد میکردیم و جالب آنکه تقریباً همه آنها را ما اجرا میکردیم ولی صدام اجرا نمیکرد! ما میگفتیم قطعنامهها را قبول نداریم ولی، محتواهای آنرا به گونهای اجرا میکردیم و آنها هم اجرای آنرا میخواستند و با قبول نداشتن لفظی ما کاری نداشتند.
بهنظر من آنچیزی که در مورد قطعنامه ۵۹۸ مهم است این که چه شد قطعنامهای تحت فصل ۷ تصویب شد. چه اتفاقی افتاد که ۵۹۸ رفت به سمت تصویب و رفت به سمت فشار برای پذیرش آن؟
شاید دلیل آن این بود که ما خیلی، سیگنالهای بینالمللی را درک نمیکردیم و اهمیت این اخطارها را متوجه نمیشدیم. مهمترین دلیل صدور این قطعنامه، تغییر اوضاع سیاسی در کل جهان بود که بخش عمده آن به انتخاب آقای گورباچف به عنوان دبیرکل حزب کمونیست شوروی برمیگشت و شعارهایی که او در قبال سیاست خارجی کشورش میداد.
لابد به یاد دارید که گورباچف با سه شعار، روی کار آمد: پروسترویکا (بازسازی اقتصادی)، گلاسنوست «فضای باز سیاسی» و «تفکر نوین سیاسی» که کاملاً معطوف به تحولات سیاسی بینالمللی و سیاست خارجی بود.
مهمترین حرف او هم این بود که دیگر تمایلی ندارد که با دنیا مقابله و رقابت داشته باشد. یعنی اتحاد جماهیر شوروی میخواهد به سمت تعامل و ارتباط با دیگران حرکت کند.
بنابراین مهمترین اتفاقی که در آن موقع که حدود ۵ سال از جنگ ایران و عراق گذشته، میافتد اینست که گورباچف وقتی روی کار میآید دو موضوع مهم در مسیرش وجود دارد که میتواند آنرا در جهت شعارهایش، عملیاتی کند. یکی از آنها ملاقات سران شوروی و آمریکا در «ریکیاویک» بود که بین سران دو ابرقدرت صورت گرفت.
دومین آنها موضوعاتی مثل «جنگ ایران و عراق» و «جنگ افغانستان» بود که کمونیستهای سابق شوروی حاضر به مذاکره درباره آن نبودند. به همین لحاظ روسها به شدت در جنگ ایران و عراق سرمایهگذاری کرده و خود را درگیر کرده بودند. یعنی هیچ کشوری به اندازه شوروی در جنگ ایران و عراق به نفع صدام دخالت نداشت.
در کتابی هم که به اسم «نقش شوروی در جنگ» نوشتهام کاملاً به این مساله پرداخته و ابعاد آنرا توضیح دادهام. بنابراین فکر میکنم، این ساز وکار، مقدمهای بود برای اینکه روسها به سمت خاتمه جنگ بروند، زیرا با روی کار آمدن گورباچف و شعارهایی که او داده بود، این جنگ از موانع رسیدن او به اهدافش به شمار میرفت.
به همین دلیل گورباچف وقتی روی کار میآید، وزیر خارجه و معاونین او را عوض میکند. خیلی از سفرای شوروی برکنار میشوند و کلاً ساختار جدیدی در سیاست خارجی شوروی ایجاد میشود.
لذا آقای «کورنینکو» که قائممقام وزارتخارجه شوروی و از کمونیستهای قدیمی بود و با ذهنیت اصلاحطلبانه گورباچف هماهنگی نداشت، او را هم کنار گذاشت. «شواردنادزه» وزیر خارجه و «ورنتسف» هم معاون او شد.
از آن زمان که من در جریان این سفرها و رفت و آمد مقامات روسیه بودم، متوجه شدم که گفتمان شوروی نسبت به جنگ عوض شده و بر این مدار قرار گرفته که توصیه میکنند «بیائید گفتگو کنید و جنگ را خاتمه دهید».
احساس من اینست که ما این پیامها را به خوبی درک نکردیم، زیرا این زمانی است که ما «فاو» را به عنوان یک منطقه کاملاً استراتژیک گرفتهایم و شرایط خوبی را به جهت نظامی بدست آوردهایم.
یادم هست در یکی از سفرهای «ورنتسف» به تهران و وقتی با آقای لاریجانی صحبت میکرد، هنوز قطعنامه ۵۹۸ به صحن شورای امنیت نیامده بود و درحال تدوین پیشنویس بودند. او در تهران به آقای لاریجانی گفت در شورای امنیت قطعنامهای «دنداندار» درحال تدوین و تصویب علیه شماست که اگر مراحل آن طی شود و به تصویب برسد، قطعنامهای است که شما لاجرم باید آنرا بپذیرید و جنگ هم خاتمه پیدا خواهد کرد.
شما از این صریحتر نمیتوانید از کشوری که بنظر من مهمترین کشور درگیر در جنگ ایران و عراق است، سیگنال دریافت کنید. یعنی بگوید که بنا شده جنگ تمام شود.
اینکه چه اتفاقی میان آمریکا و شوروی افتاده که این دو کشور به سمت پایان جنگ بروند، و بدون وتو، قطعنامهای را «تحت فصل هفتم» تصویب کنند؟!
از قرائن هم برمیآید که شورویها در پخت و پز این قطعنامه و مواد آن نقش بسیار جدی داشتهاند، زیرا مثلاً در ماده یک آن فقط موضوع صریح «آتشبس» است ولی بحثهایی مثل تعیین متجاوز و پرداخت غرامت، همه «ابهامآمیز» است که در مواد بعدی آمده و شورویها هم به دلیل روابط ویژهای که با صدام داشتند، هوای عراق را داشته و از صدام حمایت میکردند.
ورنتسف فردای روز پذیرش قطعنامه توسط ایران به تهران آمد و گفت من دیروز در بغداد بودم و در ملاقات با صدام، دیدم پوشهای را وسط ملاقات برایش آوردند که صدام آنرا ملاحظه کند، صدام به محض باز کردن پوشه، با تعجب گفت: «عجب!!»
به او گفتم آقای پرزیدنت، اتفاقی افتاده؟ گفت: آقای ورنتسف اگر به شما بگویم، باورت نمیشود.
گفتم: چه شده؟
گفت: ایرانیها قطعنامه را پذیرفتهاند.
گفتم: مگر میشود چنین چیزی؟
گفت: بله، ساعت ۲ بعد از ظهر رادیوشان آنرا اعلام کرده است.
این شواهد دال بر اینست که تصمیم ایران برای پذیرش قطعنامه، تصمیمی به لحظه بود و هیچکس قبلاً در جریان آن نبود.
به هر حال آقای ورنتسف فردا آمد تهران و اولین حرفش به ما این بود که «خوب، شما که میخواستید قطعنامه را بپذیرید، چرا به ما نگفتید؟ چرا با ما در میان نگذاشتید که ما به شما بگوئیم چگونه بپذیرید؟! چرا اینجوری پذیرفتید؟!
زمان اعلام پذیرش بهگونهای بود که سفیر ما در نیویورک ساعت ۲ نیمهشب دبیرکل را از اتاق خوابش بیرون کشیده و متن این پذیرش را به او داده بود. البته دبیرکل خیلی هم عصبانی میشود و میگوید «آخر این چه کاری است که شما این موقع مرا از خواب بیدار کردهاید.»
دبیرکل در آن ملاقات اعتراض داشت شما بعد از این همه وقت که قطعنامه را پذیرفتید، چرا این زمان را انتخاب کردهاید؟
ورنتسف در ملاقات تهران به ما سفارش میکرد حالا که قطعنامه را پذیرفتید به شما توصیه میکنم از این به بعد به سراغ دبیرکل و شورای امنیت نروید.
*جمهوری اسلامی: چرا؟
-آقای ایزدی: برای اینکه وظیفه شورای امنیت و قطعنامه، فقط بند یک آن بود که «آتشبس» را برقرار کند. لذا اگر به آتشبس برسند، از دید خودشان، کار تمام است. آنها میخواهند جنگ تمام بشود و بقیه موارد قطعنامه به نتیجه نخواهد رسید. و این موارد همه در قالب گفتگوهای دوجانبه شما با عراق حل خواهد شد، البته تصریح میکردند این مذاکرات دوجانبه باید با میانجیگری مسکو انجام شود. میگفت ما در مدیریت مذاکرات دوجانبه بین کشورها برای رفع تنش و رسیدن به تفاهم، مهارت و تجربه ویژهای داریم و این تجربه برقراری صلح را در میان هند و پاکستان و… داشتهایم و الان هم به شما توصیه میکنیم بیائید در باکو بنشینید و ما هم بین شما و صدام میانجیگری میکنیم تا مشکلاتتان را حل کنید. که ما البته این پیشنهاد زیادهخواهانه را نپذیرفتیم.
این چیزی که گفتم، همه برای این بود که بگویم ما از تحولاتی که در جهان درحال وقوع بود، اطلاع نداشتیم و به همین دلیل آن روزی که فاو دست ما بود و متن قطعنامه ۵۹۸ در اختیار ما بود، زمان مناسبتری بود که قطعنامه را بپذیریم.
*جمهوری اسلامی: از توضیحات شما پیداست که ما نسبت به پیشنهاد میانجیگری روسیه، خوشبین نبودیم و آنرا قبول نداشتیم، تجربه سالهای بعد و بویژه سالهای اخیر نشان داد که ما جمعبندی خوبی در آن مقطع نسبت به روسها داشتیم و حق داشتیم که به مسکو اعتماد نکنیم.
-آقای ایزدی: بله، مواضع روسیه در جنگ تحمیلی اصلاً قابل قبول نبوده و هنوز هم نیست و با عملکردی هم که آنها از خودشان نشان دادند، آنرا به اثبات رساندند. من در زمینه شدت حمایت روسها از عراق در جنگ تحمیلی، کتاب نوشتهام. تا زمانی که صدام به خاک ایران تجاوز کرده و در خاک ایران بود، آنها سخنی نداشتند ولی وقتی ما به خاک عراق وارد شدیم، روسها بنای اعتراض را گذاشتند. ولی نکته مهم در این میان اینست که پس از پایان جنگ، ارتباط ما با روسها بسیار بیشتر از آغاز جنگ میشود، علیرغم طرفیت و حمایت روسها از صدام.
*جمهوری اسلامی: مردم ایران طی سالهای گذشته نتایج منفی اعتماد به روسیه را احساس کردهاند. برای مقطع فعلی، آیا عملکرد مسکو نسبت به ایران، تفاوت کرده است؟
-آقای دلفی: در ابتدا باید متذکر شوم که در موضوع قطعنامه ۵۹۸ دو ملاحظه دارم. اینکه ما چرا قطعنامه را پذیرفتیم، خودش ماجرایی دارد که پرداختن به آن را به فرصت دیگری موکول میکنم. البته با این پیشمقدمه که یک سرفصل در تاریخ انقلاب بود، من هم با آن موافقم. ولی در حال حاضر بحثم اینست که چرا به این موضوع همانند سایر سرفصلهای تاریخ انقلاب نمیپردازیم و جنگ را فقط از منظر شروع جنگ و تجاوز عراق به سرزمینهایمان مورد بررسی قرار میدهیم ولی به خاتمه آن و اینکه جنگ با قطعنامه به پایان میرسد، توقف و تامل شایستهای نداریم در صورتیکه من معتقدم از اینجاست که باید به موضوع جنگ پرداخت.
همانگونه که میدانیم ۲۷ تیر ۶۷ نیست که قطعنامه ارائه میشود بلکه دقیقاً یکسال قبل از آن ارائه میگردد. اینکه چرا ما یکسال قبل نپذیرفتیم، نکتهایست که جای بحث دارد. یک بخش آن مربوط به مسائل نظامی است که من تخصصی در آن ندارم و لذا فقط میخواهم به بحث سیاسی آن بپردازم.
*جمهوری اسلامی: خوب علتش اینست که ایران خواستار «معرفی متجاوز» بود و به همین دلیل منتظر ماند.
-آقای دلفی: بله، ولی اینکه در یکسالی که از تیر ۶۶ تا تیر ۶۷ چه مسائلی در فضای جنگ گذشته و کمتر به آن پرداخته شده قصد دارم مطالبی را بیان کنم. متاسفانه در یکسال مورد بحث، وقایع تلخی بر کشور رفته است. براساس آمارهای موجود ما حدود ۴۴ هزار اسیر در دوران جنگ داشتیم که حدود ۶۰ درصد اسرای ما مربوط به یکسال آخر بودهاند. توجه به این آمار بسیار مهم است. ۱۹ هزار تن از این اسرا مربوط به تیر سال ۶۷ هستند. ۱۰ هزار تن از این اسرا از ۳۱ تیر ۶۷ است، چون علیرغم پذیرش قطعنامه توسط ما، هنوز آتشبس برقرار نشده بود. یعنی قطعنامهای را که در ۲۷ تیر سال ۶۷ پذیرفتیم، اگر در تیر سال ۶۶ که در سازمان ملل ارائه شده، میپذیرفتیم، هنوز شلمچه را داشتیم، مجنون را داشتیم، فاو را داشتیم و به پشت کانال ماهی رسیده بودیم. تیر سال ۶۶ قطعنامه تصویب شد ولی ما آنرا نپذیرفتیم و در این یکسال تا ۲۷ تیر ۶۷ خیلی چیزها را از دست دادیم.
در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی هست که آقای روحانی که آن موقع مسئول پدافند جنگ بودند به ایشان تلفن میکنند و میگویند گویا در فاو خبرهایی هست و دشمن حمله کرده است. آقای هاشمی میگویند نه خبری ندادهاند. آقای هاشمی بلافاصله از فرمانده نظامی جنگ…. میپرسند در فاو چه خبر است؟ ایشان میگویند خبری در فاو نیست. ولی بعد مشخص میشود که فاو قبلاً سقوط کرده است.
*جمهوری اسلامی: آیا در این زمینه، پنهانکاری صورت گرفته است؟
-آقای دلفی: من در زمینه نظامی تخصصی ندارم و فاقد اطلاعات در این زمینه هستم ولی از سال ۶۶ که قطعنامه ۵۹۸ تصویب شد تا ۲۷ تیر سال بعد که ما آن را پذیرفتیم اتفاقات بسیاری افتاده است. یعنی ما فاو را از دست میدهیم، مجنون را میدهیم، شلمچه را هم میدهیم به اضافه آماری که درباره اسرا دادم و همچنین آماری که در این زمینه درباره شهدا و سایر خسارات جنگ وجود دارد.
چرا در سال ۶۶ قطعنامه را نپذیرفتیم؟ شاید عمده دلیلی را که میگویند این بوده است که چون در قطعنامه، به «متجاوز» به عنوان شروعکننده جنگ اشارهای نشده بود. برخی اطلاعات بینالمللی حاکی از آنست که در سال ۶۶ که پخت و پز قطعنامه در سازمان ملل انجام میشود، هم ما و هم عراقیها به لحاظ توان نظامی به مرحله تحلیل رسیدهایم.
البته من برخلاف آقای ایزدی، درباره نقش شوروی در جنگ معتقدم که روسها علاقهای نداشتند که قبل از پایان یافتن غائله افغانستان، موضوع جنگ ایران و عراق حل و فصل شود، چون معتقد بودند که اگر جنگ ایران و عراق به پایان برسد، ایران احتمالاً در ماجرای افغانستان، برای روسها دردسرساز خواهد شد.
*جمهوری اسلامی: بهنظر شما بعد از پذیرش قطعنامه، پشت ماجرای ادامه جنگ و تقویت صدام، کدام نیروی خارجی بیشتر از دیگران قرار داشت؟