قرن بیستم را شاید مهمترین قرن فرار قدرت از مرکزیت ایرانی نام گذاشت. ولی انقلاب اسلامی مانع از به ثمر رسیدن این تلاش گردید. زیرا ماهیت مهاجرت به غرب یا شرق و جنوب و شمال امری قهری و بر اثر سرریز شدن قدرت بود. گروههایی که بطور مداوم از ایران می رفتند سعی داشتند مرکزیت قدرت را هم به خارج از ایران منتقل نمایند. این امر با توهم وضع بهتر انجام می گرفت. یعنی سر ریز جمعیت که از ایران می رفت ادعا و تبلیغ می کرد که به ثروت و قدرت بهتری دست یافته است. افراد تحت پوشش آنها نیز در داخل ایران به ان تبلیغات دامن می زدند. اولین کتابی که این جریان را روشن می کند کتابی بنام در غرب خبری نیست! و یا غرب وحشی بود. که در میان نخبگان ایران با عنوان غرب زدگی به رشته تحریر در امد. و این چالش انتقال قدرت از درون ایران به اطراف بود. مهاجرت در ابتدا قهری است. یعنی جمعیت افزایش می یافت لذا به دنبال سرزمین های تازه تری بودند. قران هم می فرماید(ان ارضی واسعه فتهاجروا فیها) زمین وسیع است در ان مهاجرت کنید و همه جا را آباد نمایید. اما پس از مهاجرت مشاهدات میدانی تفاوت امکانات در ایران و جاهای دیگر را اشکار می کرد. در حالیکه ایران از ثروت خفه می شد، در جاهای دیگر حتی برای خاک خالی هم قیمت های بالایی می پرداختند. سنگ و خاک ایران را مانند توتیا بر روی چشم خود می گذاشتند. تاریخ نفت نشان می دهد که ویلیام ناکس دارسی با همین جملات امتیاز نفت ایران را شصت سال برای انگلیس خرید: وی به شاه ایران گفته بود: شما همه چیز دارید لذا این مواد بدبوی سیاه به دردتان نمی خورد آن را بما بدهید! و همین ماده سیاه بد بو(نفت خام مسجد سلیمان) از بریتانیای وایکینگ و وحشی و بی تمدن، یک بریتانیای کبیر ساخت. مردم ایران دیدند که چه اشتباهی کرده اند. لذا قیام نموده نفت را ملی کردند! و این بار سودای قدرت در جان آمریکا افتاد و خواست که بجای انگلیس استعمارگری باشد که آفتاب در سرزمین آنها غروب نکند! لذا این بار کنسرسیوم تشکیل داد و نفت ایران را برد و برای چهل سال ابر قدرت جهان شد. باز مردم دیدند که تقسیم قدرت و ثروت این بار هم اشتباه بود. لذا قیام کردند و آمریکا را بیرون انداختند. اما بی خردی لیبرالها و نفوذ آنها در حاکمیت باعث شد این بار هم اشتباه کنند و نفت خود را به چین و روسیه هند و ژاپن بفروشند و تحت نام چند جانبه گرایی باز هم قدرت ایران را صادر کنند. تا اینکه لیبرالها از قدرت خارج شدند. واین بار قرار شد تقسیم قدرت ایران عاقلانه تر باشد. لذا سفر رئیس جمهور ایران به قاره افریقا برای پیدا کردن مراکز جدید و بی خطر جهت تقسیم قدرت اقتصادی و سیاسی می یاشد. این بار باید آفریقا طمع نکند! و خرد جمعی در ایران هم اشتباه را تکرار نکند. تقسیم قدرت بین ۵قاره باید تحت نظارت مستقیم باشد لذا فقط با کشورهایی در قدرت شریک باید شد که به رهبری ایران و ولایت فقیه معتقد و الزام عملی داشته باشند. در احادیث هم داریم که احتیاج مردم به شما یک نعمت است. یعنی چه کشورهای افریاقیی یا اسیایی و چه عوامل مشتاق برون سپاری قدرت در ایران، نباید خود را جدای از ولایت علی ع و قدرت الهی و رعایت سنت نبوی تصور کنند. آنها باید در عمل شیعه باشند ولو در دین مسیحی یا بودایی و یا یهودی هستند. چون خداوند به کفار اجازه تسلط به مومنین را نداده است. وچیپ کامپیوتری لازم یا برنامه نرم افزاری را در مغز انها نکاشته است. مشتاقانی که خواب آمریکا را می بینند باید بیدار شوند و یا با لگد آنها را بیدار کرد. چه رسد به مشتاقانی که خواب چین یا روسیه و یا دیگر جاها را می بینند. آنها میتوانند برای توهم خود از ایران خارج شوند. ولی حق ندارند بعنوان تقسیم قدرت، دیگران را مهمان کنند. قدرت و اقتصاد مخصوص خدا است. و کسانی زمین را به ارث می برند که مطیع خدا و رسول در سلسله الذهب باشند. و مانع بیرون بردن قدرت و اقتصاد از درون سادات در جهان(با محوریت امام زمان و ولی فقیه ) باشند،
How was power transferred from Iran?
And why is it still going on? It should be known that Iran has been, is, and will be a superpower since thousands of years ago. Due to the importance of geopolitics in this region, centralized power has been formed since the dawn of history. One of the reasons is the existence of Aras River. The first civilized group is the people of al-Ars, or the cities around the Aras river, which were named after the twelve months of the Iranians. After the population increase in this area, which was the anchoring place of Noah’s ark. The Iranian prophet Zoroaster was also born in these cities. The overflow of the population continued along the Mesopotamian route to the Nile River, which was split by Prophet Moses, and both sides of the Nile River were occupied by humans. And Prophet Ibrahim (peace be upon him) also took his son (Ismail) from Mesopotamia to the Hijaz desert so that the population would disperse there as well. At the same time, he assigned his other son (Ishaq) to concentrate power by the Mediterranean Sea. And now the active population of the world in the project of central power are the children of Judah (Bani Israel) and the children of Ismail, that is Sadat in the world. Of course, the children of the Jews had to transfer power to the children of Ishmael so that the world would remain unified. But their refusal caused the power to be divided. They say that all the prophets after Abraham were descendants of Isaac, and power revolved in the family of Israel. How did one of Ismail’s children claim to be a prophet in Hijaz? Therefore, they did not consider themselves subordinate to the central power. Although the Jews owe their survival to Cyrus the great of Iran. But in recent years, they have denied everything and presented themselves as the absolute owner and the center of world power. Of course, there is a third power called Christianity, which accepts both the power of the Jews and the power of Islam. Because of this, it suffered a split and Protestants, inspired by the power of Muslims and Catholics, joined the dogmatism of Judaism. The fourth power of the world is the power of non-monotheistic religions and methods of concentration of power, such as Buddhism, pagans, and polytheists, which are concentrated in China and India. However, they also showed a tendency towards two Jewish and Muslim powers, and therefore they have suffered a great schism and two factions. that China and India have concentrated these differences in themselves. Therefore, it can be said that despite the theory of the West to transfer power from Iran, Iran is still the center of world power. The most important factor for the centralization of power in Iran is the monotheism of Iranians and acceptance of Islam and belief in the main power of the world, which is God. That is, Iran considers power to be heavenly and has long regarded it as Farah Yazidi or God’s gift. While the rest of the power centers tried to desecrate power and show it as earthly and inferior. The attack of the Mongols on Iran from the east had the same nature as the attack of the Romans on Iran from the west. Also, the attack of the Russians from the north and the Arabs from the south also goes back to this nature of power. They actually wanted to transfer power from Iran. But they had to drag themselves into Iran. The Arab attack on Iran was to compensate for Ismail’s separation. Because they thought that by moving away from Iran, the center of power would also be transferred to Hejaz, but this did not happen, so they turned to the conquest of Iran to capture the center of power. With this philosophy, the attack of Alexander or the Mongols and the Russians was formed. First, they tried to disrupt the control of power in Iran. Therefore, they started to form centers of power around Iran. The existence of Western power confirms this theory. They are trying to transfer the centrality of power to the West by recruiting and calling Iranian elites. But the movement that happened is the opposite. That is, the migration of elites shows that the West cannot breathe without Iran.
کیف تم نقل السلطه من إیران؟
ولماذا لا یزال یحدث؟ یجب أن نعلم أن إیران کانت وما زالت وستظل قوه عظمى منذ آلاف السنین. نظرًا لأهمیه الجغرافیا السیاسیه فی هذه المنطقه ، فقد تم تشکیل السلطه المرکزیه منذ فجر التاریخ. أحد الأسباب هو وجود نهر أراس. المجموعه المتحضره الأولى هی أهل العرس ، أو المدن المحیطه بنهر أراس ، والتی سُمیت على اسم الأشهر الاثنی عشر للإیرانیین. بعد الزیاده السکانیه فی هذه المنطقه التی کانت مکان رسو سفینه نوح. کما وُلد النبی الإیرانی زرادشت فی هذه المدن. استمر التدفق السکانی على طول طریق بلاد ما بین النهرین إلى نهر النیل ، الذی قسمه النبی موسى ، واحتل البشر جانبی نهر النیل. کما أخذ النبی إبراهیم (صلى الله علیه وسلم) ابنه (إسماعیل) من بلاد ما بین النهرین إلى صحراء الحجاز حتى یتفرق السکان هناک أیضًا. فی الوقت نفسه ، کلف ابنه الآخر (إسحاق) بترکیز السلطه على البحر الأبیض المتوسط. والآن السکان الناشطون فی العالم فی مشروع القوه المرکزیه هم أبناء یهوذا (بنی إسرائیل) وأبناء إسماعیل أی السادات فی العالم. بالطبع ، کان على أبناء الیهود نقل السلطه لأبناء إسماعیل حتى یظل العالم موحدًا. لکن رفضهم تسبب فی تقسیم السلطه. یقولون أن جمیع الأنبیاء بعد إبراهیم کانوا من نسل إسحاق ، وأن القوه تدور فی عائله إسرائیل. کیف ادعى أحد أبناء إسماعیل أنه نبی فی الحجاز؟ لذلک ، لم یعتبروا أنفسهم خاضعین للسلطه المرکزیه. على الرغم من أن الیهود مدینون ببقائهم لکورش العظیم لإیران. لکن فی السنوات الأخیره ، أنکروا کل شیء وقدموا أنفسهم على أنهم المالک المطلق ومرکز القوه العالمیه. بالطبع ، هناک قوه ثالثه تسمى المسیحیه ، والتی تقبل کلا من القوه الیهودیه والقوه الإسلامیه. وبسبب هذا ، عانت من انقسام وانضم البروتستانت ، المستوحى من قوه المسلمین والکاثولیک ، إلى دوغماتیه الیهودیه. القوه الرابعه فی العالم هی قوه الأدیان غیر التوحیدیه وأسالیب ترکیز القوه ، مثل البوذیه والوثنیین والمشرکین ، والتی تترکز فی الصین والهند. ومع ذلک ، فقد أظهروا أیضًا میلًا نحو قوتین یهودیتین ومسلمتین ، وبالتالی فقد عانوا من انشقاق کبیر وفصلین. أن الصین والهند رکزت هذه الاختلافات فی نفسیهما. لذلک یمکن القول أنه على الرغم من نظریه الغرب بنقل السلطه من إیران ، لا تزال إیران مرکز القوه العالمیه. إن العامل الأکثر أهمیه لمرکزیه السلطه فی إیران هو توحید الإیرانیین وقبول الإسلام والإیمان بالقوه الرئیسیه فی العالم ، وهی الله. أی أن إیران تعتبر القوه سماویه وتعتبرها منذ فتره طویله فرح یزیدیه أو هدیه من الله. بینما حاولت بقیه مراکز القوه تدنیس السلطه وإظهارها على أنها أرضیه ودونیه. هجوم المغول على إیران من الشرق کان له نفس طبیعه هجوم الرومان على إیران من الغرب ، کما أن هجوم الروس من الشمال والعرب من الجنوب یشیر أیضًا إلى طبیعه القوه هذه. لقد أرادوا فی الواقع نقل السلطه من إیران. لکنهم اضطروا إلى جر أنفسهم إلى إیران ، وکان الهجوم العربی على إیران للتعویض عن انفصال إسماعیل. لأنهم اعتقدوا أنه بالابتعاد عن إیران ، سینتقل مرکز القوه أیضًا إلى الحجاز ، لکن هذا لم یحدث ، لذلک تحولوا إلى غزو إیران للاستیلاء على مرکز القوه. مع هذه الفلسفه ، تم تشکیل هجوم الإسکندر أو المغول والروس. أولاً ، حاولوا تعطیل السیطره على السلطه فی إیران. لذلک بدأوا فی تشکیل مراکز قوه حول إیران ووجود قوه غربیه یؤکد هذه النظریه. إنهم یحاولون نقل مرکزیه السلطه إلى الغرب من خلال تجنید النخب الإیرانیه واستدعاءها. لکن الحرکه التی حدثت هی عکس ذلک. أی أن هجره النخب تظهر أن الغرب لا یستطیع أن یتنفس بدون إیران.
İrandan güc necə ötürülüb?
Və niyə hələ də davam edir? Bilmək lazımdır ki, İran min illər əvvəldən super güc olub, var və olacaq. Bu regionda geosiyasət əhəmiyyətinə görə tarixin başlanğıcından mərkəzləşdirilmiş hakimiyyət formalaşmışdır. Səbəblərdən biri də Araz çayının mövcudluğudur. Birinci sivil qrup əl-Ars əhalisi və ya iranlıların on iki aylıq adlarını almış Aras çayı ətrafındakı şəhərlərdir. Nuhun gəmisinin lövbər saldığı bu ərazidə əhali artdıqdan sonra. İran peyğəmbəri Zərdüşt də bu şəhərlərdə doğulub. Əhalinin daşması Mesopotamiya yolu ilə Musa peyğəmbərin parçaladığı Nil çayına qədər davam etdi və Nil çayının hər iki tərəfi insanlar tərəfindən işğal edildi. Və İbrahim peyğəmbər (əleyhissalam) da oğlunu (İsmaili) Mesopotamiyadan Hicaz səhrasına apardı ki, əhali orada da dağılsın. Eyni zamanda o, digər oğluna (İshaq) hakimiyyəti Aralıq dənizində cəmləməyi tapşırdı. İndi isə mərkəzi güc layihəsində dünyanın fəal əhalisi Yəhuda övladları (Bəni İsrail) və İsmayıl övladlarıdır, yəni dünyada Sədatdır. Təbii ki, yəhudi övladları hakimiyyəti İsmail övladlarına ötürməli idilər ki, dünya vahid qalsın. Lakin onların imtinası hakimiyyətin bölünməsinə səbəb oldu. Onlar deyirlər ki, İbrahimdən sonrakı bütün peyğəmbərlər İshaqın nəslindən olub və hakimiyyət İsrail nəslində olub. İsmayılın övladlarından biri Hicazda necə peyğəmbər olduğunu iddia etdi? Ona görə də özlərini mərkəzi hakimiyyətə tabe hesab etmirdilər. Baxmayaraq ki, yəhudilər sağ qalmalarını İranın böyük Kirə borcludurlar. Amma son illər hər şeyi inkar edərək, özlərini dünya gücünün mütləq sahibi və mərkəzi kimi təqdim ediblər. Təbii ki, Xristianlıq adlı üçüncü bir güc var ki, o, həm yəhudilərin, həm də İslamın gücünü qəbul edir. Bu səbəbdən parçalandı və müsəlmanların və katoliklərin gücündən ilhamlanan protestantlar yəhudiliyin dogmatizminə qoşuldular. Dünyanın dördüncü gücü Çin və Hindistanda cəmləşmiş buddizm, bütpərəstlər, müşriklər kimi qeyri-tövhidli dinlərin və gücü cəmləşdirmə üsullarının gücüdür. Bununla belə, onlar iki yəhudi və müsəlman dövlətə meyl göstərdilər və buna görə də böyük bir parçalanmaya və iki qruplaşmaya məruz qaldılar. Çin və Hindistanın bu fərqləri özlərində cəmləşdirdiklərini. Ona görə də demək olar ki, Qərbin İrandan hakimiyyəti ötürmək nəzəriyyəsinə baxmayaraq, İran hələ də dünya gücünün mərkəzidir. İranda hakimiyyətin mərkəzləşməsi üçün ən mühüm amil iranlıların tövhidi və İslamı qəbul etmələri və dünyanın əsas gücü olan Allaha inamdır. Yəni İran hakimiyyəti cənnət hesab edir və onu çoxdan Fərəh Yezidi və ya Allahın hədiyyəsi hesab edir. Qalan qüdrət mərkəzləri isə hakimiyyəti murdarlamağa və onu dünyəvi və alçaq göstərməyə çalışdılar. Monqolların İrana şərqdən hücumu, Romalıların qərbdən İrana hücumu ilə eyni xarakter daşıyırdı.Həmçinin şimaldan rusların, cənubdan ərəblərin hücumu da bu güc təbiətinə qayıdır. . Onlar əslində hakimiyyəti İrandan ötürmək istəyirdilər. Lakin onlar İrana sürüklənməli oldular.Ərəblərin İrana hücumu İsmayılın ayrılığını kompensasiya etmək idi. Çünki İrandan uzaqlaşaraq, güc mərkəzinin də Hicaza keçəcəyini düşünürdülər, lakin bu baş vermədi və güc mərkəzini ələ keçirmək üçün İranın fəthinə üz tutdular. Bu fəlsəfə ilə İskəndərin və ya monqolların və rusların hücumu formalaşdı. Birincisi, İranda hakimiyyətə nəzarəti pozmağa çalışdılar. Ona görə də İran ətrafında güc mərkəzləri yaratmağa başladılar, Qərb gücünün mövcudluğu bu nəzəriyyəni təsdiqləyir. Onlar İran elitalarını işə cəlb etməklə və çağırmaqla hakimiyyətin mərkəziliyini Qərbə ötürməyə çalışırlar. Amma baş verən hərəkat bunun əksidir. Yəni elitaların köçü göstərir ki, Qərb İransız nəfəs ala bilməz.
