روحش شاد یکی از باغداران بزرگ ماهینی که همه اهالی ماهین ومنطقه همه از میوه های باغ آن مرحوم استفاده کردند ۰
در دورانی که نه پول بود ونه میوه ومردم قادر ، به خرید میوه نبودند
خداوند بزرگ این احسان جاریه بزرگ را توشه آخرت آن مرحوم قرارخواهد ،داد
روحش ،شادویادش گرامیباد
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️بنام خدا و سلام دوست عزیزم
خدای مهربانم
نورت را در وجودمان متجلی کن که
سخت محتاج آنیم …
خدایا
برکت نگاهت را در نگاهمان بریز تا هر
کجا که مینگریم نیکی باشد و مهر …
خدایا
میدانی که خسته ایم از خودمان از
روزمرگی ها از نفرتها از جدایی ها از
من بودن ها و ما نشدن هایمان …
خدایا
دستمان را بگیر تا یادمان باشد که باید
دستی را بگیریم ….
خدایا نگاه مهربانت را ما دریغ مکن تا
یادمان باشد که باید به تمامی نگاهی
باشیم از سر مهر و عشق به انسانها ..
“آمین”🙏
خدای مهربانم 💖🙏
تمنا دارم 🙏
در این روز فرخنده ومبارک🌸🎊🌼
ازدواج دو گل باغ هستی🌸💖🌷
امیرالمؤمنین علی ع💖
و فاطمه زهرا سلام الله علیها 💖
ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻭ هستی
دوستان و عزیزانم و
آﺭﺯﻭﻫﺎیشان ﺭﺍ ،
ﻏﺮﻕ ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ 💖
ﻣﻌﺠﺰﻩﮔﺮﺕ بفرمایی…🙏✨🙏
“آمین ” 🙏
با احترام سه شنبه ۱۴۰۲/۳/۳۰
🌼🍃
⭕️ هزینه تقریبی گذرنامه اربعین اعلام شد
🔸سردار ذوالقدر رئیس پلیس مهاجرت و گذرنامه فراجا در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان:
🔹قیمت گذرنامه اربعین تقریبا ۲۰ تا ۳۰ درصد مبلغ گذرنامه بین المللی خواهد بود.
👉 yjc.ir/00ZXt8
🆔 @YjcNewsChannel
🔸 ناپدید شدن زیردریایی حامل بازدیدکنندگان از لاشه کشتی تایتانیک
🔹مقامات آمریکایی و کانادایی اعلام کردند یک زیردریایی حامل پنج سرنشین که برای دیدن بقایای کشتی تایتانیک به اقیانوس اطلس شمالی رفته بود، ناپدید شده است.
🔹به گفته گارد ساحلی آمریکا این زیردریایی حرکت خود به عمق آب را صبح یکشنبه آغاز کرد و کمتر از دو ساعت بعد تماس خود را با سطح از دست داد.
🆔 @YjcNewsChannel
💕داستان کوتاه
گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او تِرمان میگفتند.
او شیرینعقل بود و گاهی سخنان حکیمانهی عجیبی میگفت.
روزی از او پرسیدند:
« مصدق خوب است یا شاه ؟ بگو تا برای تو شامی بخریم. »
ترمان گفت: « از دو تومنی که برای شام من خواهی داد، دو ریال کنار بگذار و قفلی بخر بر لبت بزن تا سخن خطرناک نزنی!!! »
مرحوم پدرم نقل میکرد، در سال ۱۳۴۵ برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم.
ساعت ده صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم.
از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود میکند.
یک اسکناس پنج تومانی نیت کردم به او بدهم، او از کسی بدون دلیل پول نمیگرفت.
باید دنبال دلیلی میگشتم تا این پول را از من بگیرد.
گفتم: « ترمان، این پنج تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم. »
ترمان از من پرسید: « ساعت چند است؟ »
گفتم: « نزدیک ده.»
گفت: « ببر نیازی نیست.»
خیلی تعجب کردم که این سؤال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟!!
پرسیدم: « ترمان، مگر ناهار دعوتی؟ »
گفت: « نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر میگیرم، الان تازه صبحانه خوردهام، اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم میکنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه میمانم، من بارها خودم را آزمودهام ؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر میدهد. »
واقعا متحیر شدم.
رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم.
ترمان را پیدا کردم.
پرسیدم: « ناهار کجا خوردی؟ »
گفت: « بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید.
جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند.
روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد.»
** نکته:
ترمانِ دیوانه، برای پول ناهارش نمیترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده میترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم.
از آنچه که داری، فقط آنچه که میخوری مال توست، سرنوشتِ بقیهی اموالِ تو، معلوم نیست.*
ایا درس میگیری؟؟؟؟؟