قهرمانان بی مدال
ما قهرمانان بی مدالی بودیم که هرگز مارا بالای سکویی نبردند و مدال افتخاری بر گردنمان نیاویختند.
اگرچه بار جنگ و محرومیتهای بعد از جنگ و انقلاب همگی بر دوش نسل ما گذاشته شد اما هیچیک به نام ما ثبت نشد.
کسی ما را تافته جدا بافته تربیت نکرد و تا مدرسه بدرقه نشدیم و پشت در مدرسه با ماشین به استقبالمان نیامدند.
خودمان تنها به مدرسه رفتیم و ثبت نام کردیم و کارنامه گرفتیم.
در هیچ کلاس فوق برنامه ای ثبت نام نشدیم.
به کلاس موسیقی و زبان و کامپیوترو…نرفتیم.
بازیهای ما در کوچه برگزار شد و ساعتها گرگم به هوا و لی لی و طناب بازی و فوتبال و کش بازی… کردیم.
ماهنوز با هم بازیهایمان رفیق شفیق مانده ایم.
در خانه کسی در جستجوی معدل و نمرات ما نبود و حتا بعضی از والدین نمی دانستند فرزندشان در چه پایه ای تحصیل می کند؟
هرگز از ما برای کاری نظر سنجی نشد.
ما نسلی بی توقع و پر بازده بودیم و هیچگاه بارمان را بردوش کسی تحمیل نکردیم.
کمتر خواسته ای بود که به آن برسیم وآرزوهای
ما لابه لای روزهای شلوغ زندگی گم شد.
ما نسلی بودیمکه بی سر و صدا و بی توقع و کم هزینه بزرگ شدیم و همیشه کمک حال خانواده بودیم.
زنده بودیم و گذران زندگی کردیم وووازدواج کردیم.
.
.
تا اینکه ما دوباره؛
نسلی شدیم که فرزندانمان را حمایت کردیم.
کوله پشتی هایشان را بردوش گرفتیم و بدرقه شان کردیم و به استقبالشان رفتیم.
فرزندانمان را غرق در مهر و مهر ورزی کردیم.
چندین مهارت به آنها آموختیم و در کلاسهای متعدد ثبت نامشان کردیم.
ما فرزندانمان را نابغه تربیت کردیم و باز هم برای خودمان کاری نکردیم.
مانسلی بودیم مهربان و مسئول و مهرورزی را تمام کردیم و مادران و پدرانمان رابه خانه سالمندان نسپردیم و علاوه بر بار زندگی خودمان آنها را نیز تا آخرین لحظه حمایت کردیم.
راستی ما چگونه اینچنین مسئولیت پذیر شدیم؟
اینهمه مهر و مهربانی را از کجا آموختیم؟
ما نسلی بودیم که هیچکس ما را نشناخت و فرصت خاصی برای رشد ما فراهم نشد.
چنین نسلی هرگز نخواهد آمد.!
هیچکس ما را نابغه تربیت نکرد اما نابغه شدیم.!
نابغه هستیم و مسئولیت پذیر و هنوز با شور و شوق و پر تلاش زندگی می کنیم و دنیا زیر پاهای ما می چرخد.
دلتنگ می شویم، خسته می شویم، اما نامهربان نمی شویم و مسئولیتهایمان را ترک نمی کنیم