باید از عشق پاک شود
چونکه عشق جاذبه بیرونی است ولی انسان باید جاذبه درونی داشته باشد. عشق زمینی یا اسمانی فرقی نمی کند، عشق تمیز و کثیف یا عشق جنسی و غیر جنسی، عرفانی و معنوی همه یک ماهیت دارند: وجود کشش یا انگیزه ای که از خارج به انسان تحمیل می شود. و این یک غریزه است تا یک عشق! بچه ای به دنیا آمده و هنوز چشم باز نکرده چطور یاد گرفته که پستان مادر را شناسایی و آن را بمکد و خود را از گرسنگی و تشنگی نجات دهد؟ آیا این عشق فرزند به مادر است؟ یا کششی نا خود آگاه است که در همه موجودات اعم از حیوان و انسان وجود دارد. عشق انسان به خدا نیز از همین نوع است، یعنی اگر غایت وجود عشق به خدا باشد و ماهیت آن هم از سوی خدا به انسان تلقین شده باشد یک عشق زمینی است و ناخودآگاهی در ان موج می زند. ولی از روی آگاهی باشد عشق وسیله می شود برای قتل!(شهادت) زیرا در حدیث قدسی می فرماید من طلبنی! هرکس طالب من باشد در جستجو و آگاهی یافتن من باشد عاشق من می شود و منهم او را دوست خواهم داشت. پس عشق امری ذاتی برای بشر باید باشد یعنی با جستجو و آگاهی ان را پیدا کند، بعد خدا عاشق او می شود یعنی عشق دو طرف خواهد داشت. و هر دو از ذات تجلی می کند. و در یک تلاقی با کشته شدن انسان می شود. عشق وسیله است نه هدف، انسان باید از عشق خلاص شود تا خلص شود. وقتی خلص(عبادک المخلصون) شد خدا او را می کشد! بعد هم دیه اش را می دهد. و دیه این کشته چیزی جز ذات احدیت نیست. و الیه راجعون و فنا فی الله می شود. اینجا رضوان الهی است که از عشق بالاتر است