بشنو ای اهریمن این تصفیر را
وا بنه سودای نفت و قیر را
بهر حفظ نام و ناموس و شرف
پاره کردم این غل و زنجیر را
کاسه ی صبرم اگر لبریز گشت
می درم من پرده ی تزویر را
خط بطلان می کشم بر عقل خویش
می گذارم زیر پا تدبیر را
گر به سیم آخر عقلم زنم
می کشم من از میان شمشیر را
همچو حیدر در مصاف خیبری
باز بر هم میزنم تقدیر را
من نه وهابی نه کافر مسلکم
هین ! بنه این تهمت و تکفیر را !
گاومیشان تشنه در چنگال مرگ .. .
معترف باش این همه تقصیر را
من دلیرم ، شیر خوزستانی ام
از جبینم پاک کن نخجیر را