نوشته های مشابه
کدام آزادی؟
اسلام با دشمنانش حکایت غریبی دارد، شاید مثال لیوان نیمه پر راهنای خوبی برای بیان این مطلب باشد. ما هرچه نیمه پر را می بینیم آنها به نیمه خالی اشاره می کنند. اسلام ازادی را در معنویت و بیان و می داند، آنها فقط کمر به پایین را می شناسند! و کمر به بالا را بی اهمیت می دانند. در واقع کمر یا کمربند، یک خط کسری است! مخرج آن مال دشمنان دین است، و صورت آن برای دوست داران دین. مغز( تفکر) قلب (دوست داشتن) دو عنصر اساسی در دین است، یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است. و یا در جای دیگر گفته شده که: دین فقط دوست داشتن است (هل الدین الا الحب). گرچه آنها دراین دو هم، از زاویه و دیدگاه کمر به پایین! نگاه می کنند. محبت یا عشق از نظر انها، آزار جنسی هرچه بیشتر است. تفکر هم فقط ارزش آن در نحوه: توجیه این ازار جنسی است، که آن را دلپذیر تر کند. لذا طبیعی است که جمع بین ضدین یا: وحدت نقیضین امکان پذیر نیست. پسر عمه ای داریم که این موضع را بهتر توضیح می دهد: او می گوید اختلاف پسردایی و پسر عمه، ذاتی است! هرکس را عمو بگوید، این دایی می گوید! و هرکس را خاله بگوید، او باید عمه صدا بزند. پسرعمو یک نفر است، ولی از دید او پسردایی است، و از دید دیگری پسر عمه! و این اختلاف را نباید مهم دانست، و به دنبال حل آن بود! و دو طرف را توصیه به وحدت نظر کرد! اگر آماری سخن بگوییم، تقریبا هردو دارای تعداد مساوی هستند. مثلا در اقتصاد، هرکس خرید می کند معنی اش این است که: یک نفر دیگر در خال فروش است. اگر قیمت بالا باشد، یک طرف سود می برد(فروشنده) و اگر قیمت ها پایین باشد به نفع خریداراست. نمی توان گفت باید بین خریدار و فروشنده، همایش گذاشت و این مشکل را حل کرد! و به اصطلاح برد برد باشد. زیرا در کلان قضیه، هیچ اتفاق معنی داری نمی افتد. مثل اینکه شما پولی را از جیب چپ، بردارید و به جیب راست بریزید. از دیدگاه شما که صاحب هر دو جیب هستید، اتفاقی نیافتاده! ولی از نظر بدن شما! جیب راست دوبرابر سنگین، و چیب چپ دو برابر سبک شده. اگر در هرجیب شما قبلا دو ریال بوده، و مساوی، حالا یکی ۴ریال است و دیگری صفر. پس به اصطلاح مهندس محاسب و نقشه کش، بستگی دارد که ناظر در کجا ایستاده است. برای اینکه بهترین نقطه اتکا و نظارت را داشته باشیم، که دچاز اینهمه تناقض و مشکلات نباشد. باید به نقش و جایگاه خود واقف و راضی باشیم. مثلا در یک اتومبیل، اگر همه قطعات دوست داشته باشند فرمان باشند، خودرویی وجود نخواهد داشت، بلکه باید یک قطعه چراغ باشد، قطعه دیگر چرخ و لاستیک و سیم برق و .. و همه به نقش خود، واقف و جایگاه خود را دوست داشته، اعتراضی نکنند. البته در دنیای بدون انسان، همه چیز درست و هرچیزی برجای خود است، و هیچ اعتراضی هم نیست: خر به حیوان باربر بودن خود، زرافه به گردن درازش، فیل به خزطوم بلندش نه می نازد، و نه از ان ناراحت است! بلکه بموقع از ان بهره برد] حیات خود را تضمین می کند. اما این دنیای ثابت و روتین را، خداوند بزرگ با آفرینش آدم به هم زد. به او امانتی بنام اراده و خواست فردی داد. ولی گفت: نافرمانی نکند. با اینکه می تواند نافرمانی کند. و آدم یکبار این توانایی خود را آزمود! واز غذای ممنوعه تناول کرد. حافظ می گوید: پدرم روضه رضوان، به دو گندم بفروخت، ناخلف باشم اگر من، به جوی نفروشم. پس اولین کسی که به انسان ازادی داد، خدا بود. اما همین خدا از او خواست، تا از این آزادی در عصیان و گناه استفاده نکند، تا باعث نابودی جهان شود، بلکه دراضافه کردن به خوبی های جدید، یا توسعه جهان، بکوشد. و لذت ببرد
Which freedom?
Islam has a strange story with its enemies, perhaps the example of a semi-full glass is a good guide. Whatever we see half full they point to the half empty. Islam knows freedom in spirituality and expression, they only know the waist down! And the waist up is trivial. In fact, the waist or belt is a fractional line! Its denominator is the enemies of religion, and its face to lovers of religion. The brain (thinking) of the heart (loving) are two essential elements of religion, one hour of thinking is better than seventy years of worship. Or elsewhere it is said: Religion is just love (Heladdin ala al-hab). Although they are both, from a waist down perspective! they watch. For them, love or love is even more sexual abuse. Thinking is just the way it is: justifying this sexual harassment, to make it more enjoyable. So it is only natural that the union between the opposite or the unity of the contradictory is not possible. We have a cousin who explains this position better: He says the difference between a son and aunt is inherent! Tell anyone, uncle, this uncle says! And whoever says aunt, he should call his aunt. My cousin is one, but he is a son, and another aunt! And this dispute should not be considered important, and it sought to resolve it! And advised the two sides to unite! Speaking of statistics, almost both have equal numbers. For example, in economics, everyone who buys means: Another person is on sale. If the price is high, one side wins (the seller) and if the prices are low it is in the buyer’s interest. It cannot be said that there is a need for a conference between the buyer and the seller to solve this problem! And so-called win-win. Because in the big case, nothing significant happens. Like you take money out of your left pocket and pour it into your right pocket. From your point of view you own both pockets, nothing happened! But in terms of your body! The right pocket doubles as heavy, and the left pocket doubles as light. If in each case you have previously had two rials and equal, now one is 4 rials and the other is zero. So the so-called arithmetic and drawing engineer depends on where the observer stands. In order to have the best point of reliance and supervision, not to have so many contradictions and problems. We must be aware of our role and position. For example, in a car, if all the parts wanted to be steered, there would be no car, but one should be a light, another a wheel, a tire, a power cord, and so on. , Don’t protest. Of course, in a world without human beings, everything is right, and there is no objection: the donkey is a bear, the giraffe is on its neck, the elephant does not fly, nor is it bothered! Rather, take advantage of it in a timely manner. But this constant and routine world, the great God, was disturbed by the creation of Adam. He was given a loan called a will and a personal request. But he said, disobey. Although it can disobey. And once tested this ability! And it grew out of forbidden food. Hafez says: “My father, Rozadeh Razwan, sold two wheat. If I did, I wouldn’t sell it to Joe.” So the first person to release man was God. But the same God asked him not to use this freedom in transgression and sin, to destroy the world, but to add to the new good, or the development of the world. And enjoy
أی حریه؟
لدى الإسلام قصه غریبه مع أعدائه ، وربما یکون مثال نصف کوب کامل دلیلًا جیدًا على ذلک. کل ما نراه نصف ممتلئ یشیرون إلى النصف فارغ. الإسلام یعرف الحریه فی الروحانیه والتعبیر ، وهم یعرفون الخصر فقط! والخصر یصل هو تافهه. فی الواقع ، الخصر أو الحزام هو خط کسری! قاسمها هو أعداء الدین ، ووجهه لمحبی الدین. العقل (التفکیر) للقلب (المحب) عنصران أساسیان فی الدین ، ساعه التفکیر أفضل من سبعین عامًا من العباده. أو فی أی مکان آخر یقال: إن الدین مجرد حب (حلدین الله الحبیب). على الرغم من أنهم على حد سواء ، من منظور الخصر أسفل! انهم ینظرون. بالنسبه لهم ، الحب أو الحب هو أکثر من الاعتداء الجنسی. التفکیر هو مجرد طریقه لذلک: تبریر هذا التحرش الجنسی ، لجعله أکثر متعه. لذلک فمن الطبیعی أن یکون الاتحاد بین العکس أو وحده التناقض غیر ممکن. لدینا ابن عم یشرح هذا الموقف بشکل أفضل: یقول إن الفرق بین الابن والخاله متأصل! أخبر أی شخص ، عم ، یقول هذا العم! ومن یقول عمته ، ینبغی علیه أن یدعو خالته. ابن عمی واحد ، لکنه ابن وعمه أخرى! ولا ینبغی اعتبار هذا الخلاف مهمًا ، وسعى لحله! ونصح الجانبین بالتوحید! الحدیث عن الإحصاءات ، وکلاهما تقریبا أرقام متساویه. على سبیل المثال ، فی الاقتصاد ، کل شخص یشتری یعنی: شخص آخر معروض للبیع. إذا کان السعر مرتفعًا ، یفوز جانب واحد (البائع) وإذا کانت الأسعار منخفضه ، فهذا فی مصلحه المشتری. لا یمکن القول أن هناک حاجه لعقد مؤتمر بین المشتری والبائع لحل هذه المشکله! وما یسمى الفوز. لأنه فی الحاله الکبیره ، لا یحدث شیء کبیر. مثلک أخرج أموالک من جیبک الأیسر وصبها فی جیبک الأیمن. من وجهه نظرک أنت تملک کلا الجیوب ، لم یحدث شیء! ولکن من حیث جسمک! یتضاعف الجیب الأیمن بثقله ، بینما یضاعف الجیب الأیسر من الضوء. إذا کان فی کل حاله کان لدیک فی السابق ریالان ومتساویان ، الآن واحد هو ۴ ریال والآخر صفری. إذن یعتمد مهندس الرسم والحساب على المکان الذی یقف علیه المراقب. من أجل الحصول على أفضل نقطه من الاعتماد والإشراف ، ولیس لدینا الکثیر من التناقضات والمشاکل. یجب أن ندرک دورنا وموقعنا. على سبیل المثال ، فی السیاره ، إذا أرادت جمیع الأجزاء توجیهها ، فلن تکون هناک سیاره ، لکن یجب أن یکون هناک ضوء ، وعجله أخرى ، وإطارًا ، وسلک کهرباء ، وما إلى ذلک. لا تحتج. بالطبع ، فی عالم خالٍ من البشر ، کل شیء على ما یرام ، ولیس هناک اعتراض: الحمیر دب ، الزرافه على عنقها ، الفیل لا یطیر ، ولا یزعج! بدلا من ذلک ، الاستفاده منه فی الوقت المناسب. لکن هذا العالم الثابت والروتینی ، الإله العظیم ، انزعج من خلق آدم. حصل على قرض یسمى الإراده وطلب شخصی. لکنه قال ، عصیان. على الرغم من أنه یمکن أن یعصى. وبمجرد اختبار هذه القدره! ونمت من الطعام المحرم. یقول حافظ: “والدی ، رزاده رزوان ، باع قمحین. إذا فعلت ، فلن أبیعه لجو”. لذلک کان أول شخص یطلق سراح الإنسان هو الله. لکن الله نفسه طلب منه ألا یستخدم هذه الحریه فی التجاوز والخطیئه ، لتدمیر العالم ، ولکن لإضافه الخیر الجدید ، أو تطور العالم. والتمتع بها
Welke vrijheid?
Islam heeft een vreemd verhaal met zijn vijanden, misschien is het voorbeeld van een halfvol glas een goede gids. Wat we halfvol zien, wijzen ze naar de halfleeg. Islam kent vrijheid in spiritualiteit en expressie, ze kennen alleen het middel naar beneden! En de taille is triviaal. In feite is de taille of riem een fractionele lijn! De noemer is de vijand van de religie, en zijn gezicht voor liefhebbers van religie. Het brein (denken) van het hart (liefhebben) zijn twee essentiële elementen van religie, één uur denken is beter dan zeventig jaar aanbidding. Of elders wordt gezegd: religie is gewoon liefde (Heladdin ala al-hab). Hoewel ze allebei zijn, vanuit een taille naar beneden perspectief! Ze zien eruit. Voor hen is liefde of liefde nog meer seksueel misbruik. Denken is gewoon zoals het is: deze seksuele intimidatie rechtvaardigen om het aangenamer te maken. Het is dus vanzelfsprekend dat de unie tussen het tegenovergestelde of de eenheid van het tegenstrijdige niet mogelijk is. We hebben een neef die deze positie beter verklaart: hij zegt dat het verschil tussen een zoon en een tante inherent is! Zeg tegen iedereen, oom, zegt deze oom! En wie tante zegt, hij moet zijn tante bellen. Mijn neef is er een, maar hij is een zoon en nog een tante! En dit geschil moet niet als belangrijk worden beschouwd en het probeerde het op te lossen! En adviseerde de twee partijen om zich te verenigen! Over statistieken gesproken, bijna beide hebben gelijke cijfers. In de economie betekent bijvoorbeeld iedereen die koopt: een andere persoon is in de uitverkoop. Als de prijs hoog is, wint één partij (de verkoper) en als de prijzen laag zijn, is dit in het belang van de koper. Er kan niet worden gezegd dat er een conferentie tussen de koper en de verkoper nodig is om dit probleem op te lossen! En zogenaamde win-win. Omdat in het grote geval niets belangrijks gebeurt. Alsof je geld uit je linkerzak haalt en in je rechterzak giet. Vanuit jouw oogpunt bezit je beide zakken, er is niets gebeurd! Maar in termen van je lichaam! De rechterzak verdubbelt even zwaar en de linkerzak verdubbelt even licht. Als je in elk geval eerder twee rials en gelijk hebt gehad, is er nu één rials en is de andere nul. Dus de zogenaamde reken- en tekeningenieur hangt af van waar de waarnemer staat. Om het beste punt van vertrouwen en toezicht te hebben, niet zoveel tegenstrijdigheden en problemen te hebben. We moeten ons bewust zijn van onze rol en positie. Als in een auto bijvoorbeeld alle onderdelen gestuurd zouden willen worden, zou er geen auto zijn, maar de ene zou een lamp moeten zijn, de andere een wiel, een band, een netsnoer, enzovoort. , Protesteer niet. Natuurlijk is in een niemandswereld alles goed, en er is geen bezwaar: de ezel is een beer, de giraf zit om zijn nek, de olifant vliegt niet en heeft er geen last van! Maak er eerder gebruik van. Maar deze constante en routinematige wereld, de grote God, werd verstoord door de schepping van Adam. Hij kreeg een lening genaamd een testament en een persoonlijk verzoek. Maar hij zei, ongehoorzaam. Hoewel het ongehoorzaam kan zijn. En eens deze vaardigheid getest! En het groeide uit verboden voedsel. Hafez zegt: “Mijn vader, Rozadeh Razwan, verkocht twee tarwe. Als ik dat deed, zou ik het niet aan Joe verkopen.” Dus de eerste persoon die de mens vrijliet, was God. Maar dezelfde God vroeg hem om deze vrijheid niet te gebruiken in overtreding en zonde, om de wereld te vernietigen, maar om toe te voegen aan het nieuwe goede, of de ontwikkeling van de wereld. En geniet ervan
